قمار جانور

قمار جانور


نگاهی به رمان «راسته کنسروسازی» اثر جان اشتاین‌بک/ وقایع رمان در بندر مونتری روی می‌دهد و کوچه‌ای پرجمعیت به نام ساردین که جایگاه مردمی طماع، فقیر و زرنگ است


منوچهر بدرقه


جهان آدم‌های جان اشتاین‌بک، جهان آدم‌های کوچک است و مجمل؛ آدم‌هایی بدون تفکر، معمولی با واکنش‌های غریزی در کوران بحران اقتصادی ‌امریکا. این تناقض خود حامی طنز تلخ و گزنده‌ای در آثارش است که در فرم و متن قصه آمده و عنصر طنز را در کلام، شوخی و لودگی اشخاص مشاهده نمی‌کنیم. خصلت طنز بر همین پایه است؛ یعنی رها کردن شخصیت خلق‌ شده در گزند بدترین اتفاقات ممکن و البته نکوهش سطح تفکر و رفتار اجتماعی او.

اشتاین‌بک نویسنده بحران است؛ آن هم بحران اقتصادی ‌امریکا! تئوری‌پرداز نیست و بیانیه صادر نمی‌کند بلکه ابزار او تنها یک امر است و آن چیزی نیست جز رمان و قصه. در «خوشه‌های خشم» به سراغ مزرعه‌داران خرده‌پا، خاک زراعتی، ماشینی شدن کشاورزی، ورشکستگی آن‌ها و تصاحب اموالشان به دست بانک‌ها رفت و…

 

برای خواندن ادامه مطلب با ما در کرگدن ۹۹ و ۱۰۰ همراه باشید.

 

بازدیدها: ۱,۲۹۰

زیستن‌ زیر سایه مرگ

زیستن‌ زیر سایه مرگ


مرور خاطره با فیلم «جلادها نیز می‌میرند» ساخته فریتس لانگ/ فیلم چیزی میان تریلر
و سینمای وحشت است؛ البته سینمای وحشت با چاشنی طنز و گروتسک


علی مسعودی‌نیا


حتما شما هم به یاد دارید فیلم‌هایی را با مضمون اشغال یکی از کشورهای اروپایی توسط نازی‌ها طی جنگ جهانی دوم. فیلم‌هایی که چهره‌ای کریه از اشغالگران آلمان هیتلری نشان می‌دهند و ظلم و بی‌رحمی آنان را به تصویر می‌کشند و البته به موازات آن مظلومیت و مقاومت مردم کشور اشغال شده را. اما در این میان اگر برویم به سال ۱۹۴۳ و سراغی بگیریم از یک کارگردان آلمانی بزرگ و نخبه که اتفاقا دل خوشی از نازی‌ها نداشت، می‌رسیم به فیلم “جلادها نیز می‌میرند” که هرچند با همان کلیشه‌های آشنا به سراغ نازی‌ها می‌رود اما تا آخرین ثانیه تماشاگر را در هول و ولا و دلهره می‌گذارد و داستانی پرکشش را با مفاهیم عمیق انسانی روایت می‌کند. ماجرا وقتی برایمان جدی‌تر می‌شود که بدانیم یکی از بزرگترین نویسندگان تاریخ ادبیات دنیا، یعنی برتولت برشت، داستان این فیلم را نوشته است. داستان از جایی شروع می‌شود که…

 

برای خواندن ادامه مطلب با ما در کرگدن ۹۹ و ۱۰۰ همراه باشید.

 

بازدیدها: ۱,۷۰۲

تنهایی؛ واقعیت یا توهم

تنهایی؛ واقعیت یا توهم


من سعی می کنم مرادم از تنهایی را روشن بیان کنم اما توفیق کامل نخواهم
داشت و هیچ کس هم ظاهرا در این جهت توفیق کامل نداشته است


مصطفی ملکیان


قبل از ورود به اصل سخن، ذکر سه نکته ضروری به نظر می‌رسد و لازم است که مخاطبان در سراسر این بحث این سه نکته را به خاطر داشته و به آن توجه کنند. اگر این سه نکته را فراموش کنند، چه بسا برخی از نکاتی را که خواهم گفت به نظرشان ناروا و نادرست و ناپذیرفتنی بیاید. نکته اول: تنهایی و معادل‌های دیگر فارسی آن و همچنین معادل‌های تنهایی در زبان‌های دیگر جهان، معانی بسیار عدیده‌ای دارند. یک فیلسوف قرن بیستمی احصاء کرده است که…

 

برای خواندن ادامه مطلب با ما در کرگدن ۱۰۰ همراه باشید.

 

بازدیدها: ۱,۲۸۹

من راه تو را بسته، تو راه مرا بسته

من راه تو را بسته، تو راه مرا بسته


گفت وگو با سعید معیدفر، جامعه شناس، درباره اینکه چرا احتکار می کنیم، چرا مسئولیت پذیری

اجتماعی نداریم و هرکدام از ما دنبال منافع خودش می رود.


سپیده پیری


از دلار و طلا و دارو گرفته تا پوشک و روغن و حبوبات، همه را میخریم و انبار میکنیم. گرانتر که می‌شود برای خرید حریص‌تر می‌شویم. رفتاری که بارها و بارها در بحران‌های اقتصادی و کمبود یک کالا تکرار کرده‌ایم و به گرانی‌ها دامن زده‌ایم. برخی می‌گویند ترسیده‌ایم؛ ترس از قحطی و کمبود. تجربه‌ای که قریب به یک سده پیش دامن این کشور را گرفته، در حافظه تاریخی‌مان مانده و ما را به رفتارهای غیرفرهنگی سوق می‌دهد. از سعید معیدفر، جامعه‌شناس و مدرس دانشگاه، درباره رفتارشناسی مردم در مواقع بحران پرسیدیم و این‌گونه پاسخ گرفتیم که در ادامه می‌خوانید.

 

 

برای خواندن ادامه مطلب با ما در کرگدن ۹۹ و ۱۰۰ همراه باشید.

 

بازدیدها: ۱,۱۱۷

و جهان سبز و زرد و سرخ است

و جهان سبز و زرد و سرخ است


همه باید به خانه برگردند حوری جان؛ کاش اصلا کسی از خانه‌اش بیرون نمی‌آمد

 جهان ما آدمیزادها هر روز یک رنگ است، سرهای پرباد بادکنک‌های رنگی‌اند



یاسین حجازی


چیزی برایت بنویسم ـ حوری خانم ـ که تا به حال نشنیده باشی: تو می‌دانستی که سرِ ما آدمیزادها باد می‌شود؟ باد می‌شود و باد می‌شود امّا حجمش تغییری نمی‌کند. خانه‌ی پُرش راست‌تر می‌ایستد روی ساقه‌ی تن و زاویه‌ی چانه و گردن را قائمه می‌کند، ولی نه اینکه بالا نرود! سر آدمیزادی که پر باد شده می‌کَنَدش از اطراف و همه را ریز می‌بیند و می‌بردش توی جوّ. این خاصیت سر همه‌ی آدم‌هاست. یک فقره‌اش قائِد مُنجوق. “از خواجه بونَصر شنیدم که بوسَهل در سرِ سلطان نهاده بود که خوارزمشاه آلتونتاش راست نیست و او را به شَبورقان فرو می‌بایست گرفت. چون برفت، مُتَرَبِّد [= متغیّر] رفت. و گَردَنان چون «علیِ قَریب» و «اَریارُق» و «غازی» همه برافتادند؛ خوارزمشاه آلتونتاش مانده است که…

 

 

برای خواندن ادامه مطلب با ما در کرگدن ۱۰۰ همراه باشید.

 

بازدیدها: ۱,۵۹۳

از دو که حرف می‌زنم از تو حرف می‌زنم

از دو که حرف می‌زنم از تو حرف می‌زنم


ریو فردیناند الکل و سنت انگلیسی را کنار نهاد و به خلسه ژاپنی روی آورد؛ میل به کشف
و جست وجو حین دویدن و به دست آوردن عرض زندگی به سبک موراکامی


بهادر امیر حسینی


“هم پدر و هم مادر” مستندی ورزشی است که گروه برنامه فوتبال۱۲۰  از شبکه ورزش پخش کرد. مستند حاوی برشی از زندگی ریو فردیناند، مدافع اسبق تیم ملی انگلستان و منچستریونایتد در مواجهه با ابتلای همسرش به سرطان و جان باختن اوست که ریو را با سه فرزند تنها گذاشت. زندگی جدید و سخت مدافعی تنومند، سیه چرده و با اراده در زمین که تلخی واقعیت همچون پتک به وجودش پرتاب شد. مرگ همسرش را نظاره کرد و روبه روی دوربین مستندساز تکه‌ای از کلام و اشک را جانمایه نقش‌آفرینی خود کرد. مدت‌ها پس از این واقعه به الکل پناه برد. اولین و سهل‌ترین راه ممکن برای برون رفت از بحران اما هموطن گاسکویین بودن و سرنوشت تراژیک او باعث شد از این مهلکه خارج شود و دویدن برایش به ضمادی بر زخم سیاهی که در تاروپود ذهنش رخنه کرده بود بدل شود…

 

برای خواندن ادامه مطلب با ما در کرگدن ۱۰۰ همراه باشید.

 

بازدیدها: ۱,۲۸۵

 

یک داستان، یک تحلیل

پروانه


با گوشه اسکناس توی دستم، آرام زدم به پاهای بی حرکتش که توی هوا بود؛ یک دفعه
پاهایش را تکان داد و انگار تلاش می کرد خودش را به این منجی متصل کند


نویسنده: سارا قرآنی/ تحلیلگر: شادمان شکروی


داستان
پروانه روی کفه ترازو بال بال زد و تقلا کرد اما فقط کمی سر جایش چرخید و دوباره از حرکت افتاد. پروانه قشنگی نبود؛ از همین‌هایی که دور لامپ می‌چرخند. الان هم احتمالا گول انعکاس نور لامپ روی سطح فلزی صیقلی را خورده بود. فروشنده پرسید: “گفتین ۱۵ تا؟” کمی فکر کردم: “یک کیلوش چند تا میشه؟”، “نمی‌دونم، باید وزن کنم.”، “همون ۱۵ تا رو بدین.” تخم مرغ‌ها را گذاشت توی پلاستیک. پروانه دوباره تلاش کرد پرواز کند. فروشنده آمد سمت دخل و پلاستیک تخم مرغ‌ها را آورد بالا. چشمم با حرکت پلاستیک پایین آمد؛ دقیقا گذاشتش روی پروانه. چندتا دکمه را زد و گفت: “ناقابل نُه تومن.” چشمم به کف پلاستیک بود. فروشنده مسیر نگاهم را گرفت و به پلاستیک نگاه کرد. ناگهان گفت: “آخ!” سرم را بلند کردم. در حالی که پلاستیک را برمی‌داشت، گفت: “این یکیش شکست، ببخشید. الان عوضش می‌کنم.” پروانه دوباره تقلا کرد و من نفسی را که خودم خبر نداشتم حبس کرده بودم، رها کردم. با گوشه اسکناس…

 

برای خواندن ادامه مطلب با ما در کرگدن همراه باشید.

بازدیدها: ۱,۰۹۸

دیوان شرقی-غربی

افسره دل افسرده کند انجمنی را


معمولا به هر کس زنگ می‌زنم، آه و ناله می‌شنوم؛ یکی از کهولتش می‌گوید و اینکه دیگر منتظر است زودتر بمیرد، دیگری از اوضاع نامساعد وزارت ارشاد و اداره کتاب می‌گوید


کاوه فولاد نسب


در زبان آلمانی مصدری وجود دارد که معنای ثبت‌نام کردن (و حضور خود را به کسی یا جایی اعلام کردن(  می‌دهد: (sich anmelden : زیش انملدن) ریشه این فعل  meldenاست؛ sich برای ساختن فعل انعکاسی است و an حرف اضافه‌ای است که معناسازی می‌کند اما معمولاً از ریشه اصلی فعل جدا می‌شود و می‌رود ته جمله. این مصدر در زبان فارسی زبان‌های آلمان‌نشین هم وارد شده و به شکل”مِلده کردن” کاربردی متداول و روزانه دارد: “حالا دیگه میای شهر ما، خودتو ملده نمی‌کنی؟” (یعنی می‌آیی شهر ما و خبری به ما نمی‌دهی؟) یا “لطفاً هرکی میاد کافه، خودشو زیر همین ایمیل ملده کنه” (یعنی هرکس تصمیم دارد بیاید کافه، اعلام حضور کند). این امر، فارغ از این که من چندان آن را نمی‌پسندم، در زندگی اقلیت‌های مهاجر تا حد زیادی گریزناپذیر است؛ آنها تمام روز به زبانی دیگر مکالمه و مراوده می‌کنند، بعضی واژه‌های زبان میزبان، خواهی نخواهی، خودشان را به زبان مادری مهاجران تحمیل می‌کنند. وقت‌هایی که بعد از چند ماه به ایران می‌آیم ….

برای خواندن مطلب در شماره ۹۷ و ۹۸ با ما همراه باشید.

 

بازدیدها: ۹۸۷

چرا کلاسیک‌ها را باید دید

سیندرلای سیاه بخت


مرور خاطره با فیلم «ربه کا » ساخته آلفرد هیچکاک؛ این نخستین فیلمی
است که هیچکاک در امریکا کارگردانی کرده است


علی مسعودی نیا


در مرورهایی که تا امروز با هم بر فیلم‌های کلاسیک داشتیم، فرصت نشده بود سراغ آلفرد هیچکاک بزرگ برویم. دلیلش هم‌ این است که تعداد فیلم‌های خوبش خیلی زیادند. دست کم برای من دلیلش این است اما در میان آثارش یک کار خیلی کلاسیک هست که از روی یک رمان درجه یک کلاسیک اقتباس شده؛ یعنی «ربه‌کا »، بر اساس رمانی به همین نام از دافنه دوموریه. هم رمان و هم فیلم زمانی برای خودشان حیثیتی داشتند در ایران. الان را نمی‌دانم ولی در دهه شصت شمسی تقریبا هرکس که سرش به تنش می‌ارزید یا یا کتاب را خوانده بود یا فیلم را دیده بود یا هر دو. این بود که…

 

برای خواندن مطلب در شماره ۹۷ و ۹۸ با ما همراه باشید.

 

بازدیدها: ۸۳۵