مترجم مولف
____________________________________________________________________________________________________________________
دریابندری زبانی صریح در نقد داستاننویسانی داشت که جسارت نقد آنها میان مترجمان و نویسندگان نیست؛ او گلستان، هدایت، صادقی و چوبک را از دم تیغ میگذراند
____________________________________________________________________________________________________________________
اسدالله امرایی
نجف دریابندری، مترجم و نویسنده سرشناس ایرانی، انسانی خودساخته بود. آموزش کلاسیک به شیوه مرسوم نداشت. شاید در یک کلام بشود او را در زمره استادان اولیه دانشگاههای ایران قرار داد. نجف خودش استاد خودش بود. نجف دریابندری زاده آبادان بود. آبادانی که محور عمده سیاست و اقتصاد و نفت و استعمار بود. شهری که آمد و شد خارجیها، سینما و تقسیمبندی شهر به مناطق مختلف طبقاتی در آن وجود داشت؛ تقسیمبندیهای انگلیسی مثل بریم و باوارده و لین کارگری. شهر نفوذ کلمات ناآشنایی مثل کافیشاپ، هاسپیتال و آپرایشن تیئتر و چسترفیلد در گوش اهالی شهر و تبدیلشان به کلماتی مثل کوفِیشه، اسپیتال، رمسد و الی آخر. به روایت خودش سینما معلم زبان او بود و او را با زبان انگلیسی آشنا کرده بود. برخی سالنهای سینمای شهر فیلمهایی به زبان اصلی نمایش میدادند و به این طریق کمکم زمینه یادگیری زبان انگلیسی برای نجف دریابندری فراهم شد. چند سال بعد وقتی به استخدام شرکت نفت ایران و انگلیس درآمد و با ابراهیم گلستان آشنا شد، شروع به نوشتن و ترجمه کرد. نجف دریابندری در کتاب «سالهای جوانی و سیاست؛ خاطرات نجف دریابندری از آبادان» که مصاحبهاش با حسین میرزایی است، در بخش آشنایی خود با ابراهیم گلستان میگوید: «گلستان با پزشکنیا توی یک اتاق در اداره انتشارات شرکت نفت بودند. اما خیلی کم به اداره میآمد. گاهی میآمد و سلام و علیکی میکردیم. گاهی هم درباره ادبیات با هم صحبت میکردیم. من و گلستان هیچوقت رابطه واقعی و صمیمی نداشتیم. ولی خب او دو، سه کار برای من انجام داد. زمانی که من به اداره انتشارات رفتم و تا حدی با گلستان آشنا شدم، صحبت شد که شما چه کار میکنید، چه کار کردید و از این حرفها. من گفتم که چند داستان کوتاه ترجمه کردم. سه داستان از ویلیام فاکنر که شامل انبارسوزی، دو سرباز و گل سرخی برای امیلی میشد. آقای گلستان خیلی علاقهمند شد که من فاکنر را ترجمه کردم. گلستان از کار من خوشش آمد و بعدا که آن سه داستان را در یک کتاب چاپ کردم مقدمهای برای کتاب نوشت.» اداره انتشارات شرکت نفت چهرههایی مانند ابراهیم گلستان، هوشنگ پزشکنیا، محمدعلی موحد، حمید نطقی، ابوالقاسم حالت و عدهای دیگر را به خدمت گرفته بود.
سالهای پرالتهاب دهه ۳۰ و مبارزات ملی شدن نفت، نجف را هم مثل عمده روشنفکران زمان خود به جنبش چپ پیوند میدهد. دریابندری مدتی پس از کودتای ۲۸ مرداد بازداشت و در دادگاه بدوی به اعدام محکوم شد. در دادگاه تجدیدنظر حکم او به حبس ابد و سپس به پانزده سال زندان تغییر کرد. چند سال بعد هم از زندان آزاد شد. اولین رمانی که از همینگوی ترجمه و منتشر کرد، «وداع با اسلحه» بود. سالها بعد در گفتوگویی درباره ترجمه وداع با اسلحه گفت: «وقتی این کتاب را خواندم دیدم که نویسنده به زبان خاصی حرف میزند. بنابراین در ترجمه آن، در جستجوی نظیر آن زبان در زبان فارسی بودم. یعنی میخواستم به زبانی دست پیدا کنم که همینگوی در زبان انگلیسی به آن دست پیدا کرده بود.» در دیگر ترجمههای او هم همین کاوشگری و جستوجو به چشم میآید. او از جمله مترجمانی است که معتقد بودند مترجم باید اثری را که ترجمه میکند چنان باشد که اگر نویسنده همزبان او بود، چنان مینوشت. بعضی از طرفداران افراطی این نظریه حتی معتقد بودند که واحد پول و اوزان و تقویم را هم برگردانند. البته ساحت ترجمههای او از این افراط دور بود. در ترجمههای متاخرتر او مثل «رگتایم» ای. ال. دکتروف تا نمایشنامههای لورکا و حتی نمایشنامههای یونان باستان او این رویکرد بیشتر به چشم میخورد.
این مترجم شاخص در طول دوران فعالیت خود بیش از ۲۰ اثر ادبی و فلسفی ترجمه کرده است. در مورد آثار فلسفی که ترجمه کرده، صاحبنظر نیستم و در مورد محتوای آن نمیتوانم نظری بدهم اما تاریخ فلسفه غرب را در دوران دانشجویی خوانده بودم و در دانشگاه استادان ما از آن به عنوان نثر سالم یاد میکردند. «پیرمرد و دریا» نوشته همینگوی را هم ترجمه کرده. هر چند در آن سالها بسیاری از آثار همینگوی از جمله «پیرمرد و دریا» ترجمه و منتشر شده بود، مثل ترجمه نازی عظیما که انتشارات امیرکبیر دست به انتشار آن زد، اما ترجمه دریابندری از این کتاب، با مقدمه مفصلی در انتشارات خوارزمی انتشار یافت. در پاسخ به ایرادی که گرفته و گفته بودند چرا ترجمه مکرر انجام داده، گفته بود که من لازم دیدهام ترجمه بهتری از این کارها عرضه بشود و خیال کردهام خودم میتوانم این کار را بکنم. این کارها در واقع چهارتا هستند: انتیگونه، نمایشنامههای بکت، پیرمرد و دریا و سرگذشت هکلبری فین. البته در همان گفتوگوها جانب انصاف را رها نمیکند و از ترجمه خانم عظیما تعریف میکند. در مورد نمایشنامههای بکت اما نظر دیگری داشت که آقای منوچهر انور هم در کتاب زبان زنده تکرار کرده است.
دریابندری غیر از «گل سرخی برای امیلی»، رمان «افتاده جان میسپارم» را با عنوان «گور به گور» ترجمه کرد. کار دریابندری مترجم فقط معرفی نویسندگان نبود که شناختی از آنها به دست میداد. رمان «بازمانده روز» نوشته کازوئو ایشیگورو از نمونههای درخشان ترجمه رمان به زبان فارسی است. دریابندری در ترجمه این رمان برای رسیدن به لحن راوی اصلی داستان، از ظرافتهای زبانی آثار دوره قاجار و روزنامه «خاطرات اعتمادالسلطنه» و «ابلوموف، ایوان گنچارف» بهره میگیرد. در مقام ترجمه معتقد بود مترجم فارسی باید فکر و ذکرش زبان فارسی باشد. باید مدام در حال آموختن زبان فارسی باشد؛ از متون قدیم و جدید، شعر و نثر، مردم کوچه و خیابان، کس و کار و دوست و غریبه و زن و بچه و همچنین از خودش. از دیگر ترجمههای او باید به «تاریخ فلسفه غرب» نوشته برتراند راسل، «متفکران روس» نوشته آیزایا برلین و «فلسفه روشناندیشی» ارنست کاسیرر اشاره کرد. دریابندری همچنین زبانی صریح و بیپرده در نقد داستاننویسانی داشت که جسارت نقد آنها میان مترجمان و نویسندگان نیست. او ابراهیم گلستان و صادق هدایت و بهرام صادقی و صادق چوبک را هم از دم تیغ نقد خود میگذراند. نجف دریابندری جزو کسانی بود که سبک و سیاق ترجمههای احمد شاملو را نمیپسندید. به نظر او شاملو در اصالت اثر دست میبرد و میگفت: «شاملو در ترجمه خودش را آزاد گذاشته بود، کاری که من آن را ترجمه نمیدانم؛ به نظرم شاملو ترجمه را بیشتر برای اینکه کاری کرده باشد و نانی درآورده باشد، انجام میداد.» البته نجف دریابندری در جایی میگوید که ترجمه عنوان «بیگانهای در دهکده» به پیشنهاد احمد شاملو بوده است. او میگوید این داستان را ترجمه میکند اما بر سر چگونگی ترجمه عنوانش مردد میشود که بعد از آنکه شاملو در کتاب هفته آن را با عنوان بیگانهای در دهکده منتشر میکند، این عنوان به نظر هم خوش میآید. البته بماند که شاملو استاد انتخاب عنوان است و بنده عنوان کتاب «خزان خودکامه» گابریل گارسیا مارکز را مدیون او هستم. ملاحظات حزبی را هم در نقد خود به حساب نمیآورد. نمونهاش نگاه او به بهآذین است. بحث درست و غلط نقد و نگاهشان نیست، بیشتر به روحیه افراد همنسل او برمیگردد. شاید نزدیکترین آدم از دوران همکاری او با انتشارات فرانکلین، منوچهر انور باشد. رد پای تاثیرات نجف دریابندری در ادبیات معاصر ایران، شاید از همان سالهایی شروع میشود که در انتشارات فرانکلین در کنار کسانی چون منوچهر انور کار کرد. دریابندری در گفتوگوی خود با مهدی مظفر ساوجی با یادآوری دوران فعالیت در انتشارات فرانکلین میگوید که در آن سالها به غیر از ترجمه، کتابهای تالیفی نیز منتشر میکردند و به نویسندگان سفارش میدادند تا کتاب بنویسند. نجف در توضیح این روش گفته بود: «مسئله سفارش برای تألیف کتاب اولین بار بود که در ایران انجام میگرفت. غالبا مولفان کتاب را مینویسند و به ناشر میدهند و اگر تایید شد، چاپ میشود. ما در انتشار پارهای از آثار فرانکلین این کار را برعکس کردیم. این از کارهای بسیار جالب صنعتیزاده بود. من یادم هست اولین بار که میخواستیم این برنامه را عملی کنیم از آقای باستانی پاریزی برای تالیف یکی از این کتابها دعوت کردیم. ایشان خیلی تعجب کرد. گفت من تا حالا خودم کتاب مینوشتم، حالا به من میگویند چه کتابی بنویسم. به هر حال این هم رسمی بود که ما وارد صنعت چاپ و نشر ایران کردیم.»
دریابندری بعد از موسسه فرانکلین به رادیو و تلویزیون ملی رفت و در آنجا به ترجمه متون فیلمهای خارجی پرداخت. پس از انقلاب اسلامی از این کار نیز کناره گرفت و تنها به ترجمه آثار فلسفی و ادبی مشغول شد. سیروس علینژاد، روزنامهنگار و منتقد ادبی، درباره وجوه مختلف دریابندری چنین میگوید: «اینکه دریابندری آدم خودساختهای است که هرچه آموخته نزد خود آموخته، اینکه نثرش بیمانند است و اینکه ترجمههایش یکتا و عالی است، اینکه نوشتههایش حلوای انگشتپیچ است و اینکه… را به گمانم امروز دیگر همه میدانند… به گمان من دریابندری فقط مترجم نیست، نویسنده است. از قضا بیشتر نویسنده است تا مترجم. به همین جهت ترجمههایش چنین جاندار و ماندگار از کار درآمده است. اما هنر نجف در نوشتن بیشتر در مقدمهها و گفتوگوهایش بروز کرده است. او برای هر کتابی که ترجمه کرده – از وداع با اسلحه و پیرمرد و دریا گرفته تا تاریخ فلسفه غرب – مقدمهای نوشته که آن مقدمه راهگشای خوانندگان آثار اوست.»
پینوشت:
استنادها و نقلقولهای این گزارش با استفاده از منابع زیر بوده است:
۱- حریری، ناصر. ۱۳۷۷. یک گفتگو. تهران: نشر کارنامه.
۲- مظفری ساوجی، مهدی. ۱۳۹۲. یادداشتهای روزانه؛ ۳۰ روز با نجف دریابندری. تهران: انتشارات نگاه.
۳- میرزایی، حسین. ۱۳۹۴. سالهای جوانی و سیاست؛ خاطرات نجف دریابندی از آبادان. آبادان.
۴- مصاحبه نجف دریابندری با مجله آدینه. ویژهنامه گفتوگو. شهریور ۱۳۷۲.
بازدیدها: ۹۰۱