هیچچیز شبیه به پروست نیست
گفتوگو با آندره سیمان نویسنده امریکایی و استاد نظریه ادبی در دانشگاه نیویورک درباره مارسل پروست/ این مصاحبه به بهانه سالروز درگذشت پروست ترجمه شده است
ترجمه فاطمه مهدوی
هجده نوامبر مصادف با بیستوهفتم آبانماه سالروز مرگ نویسنده «در جستوجوی زمان ازدسترفته» در پنجاهویک سالگیاش است. والنتین لویی ژرژ اوژن مارسل پروست، نویسنده فرانسوی که با رمان هفت جلدی بسیار بلندش شناخته میشود. «در جستوجوی زمان ازدسترفته» طولانیترین داستان تاریخ با بیش از یک میلیون کلمه است. پروست این رمان را بین سالهای ۱۹۰۸ تا ۱۹۲۲ نوشته و منتشر کرده است. آنچه در پی میآید ترجمه گفتوگوی آندره سیمان با کنت پرزنت (Kent Presents مجموعه نشستهایی در حوزه اندیشه است) درباره مارسل پروست است. آندره سیمان نویسنده امریکایی و استاد نظریه ادبی و آثار مارسل پروست در دانشگاه نیویورک، پیش از این استاد ادبیات فرانسه دانشگاه پرینستون بوده است. از اثر شناختشده او، رمان «مرا با نام خودت صدا بزن»، اقتباسی سینمایی نیز شده است. این مصاحبه با اجرای جاناتان برنهام، معاون و ناشر در نشر هارپر کالینز و عضو هیئت علمی دانشگاه نیویورک، در آگوست ۲۰۱۶ و در ایالت کنتیکت برگزار شده است.
جاناتان برنهام: دلیلی که به ما برای صحبت از پروست صلاحیت میدهد این است که من ناشر و از عاشقان پروست هستم و سالها روی این نویسنده و ترجمه آثارش به انگلیسی کار کردهام، تو چطور آندره؟
آندره سیمان: من نویسنده و دانشگاهیام. معمولا واحدهای مربوط به پروست را تدریس میکنم. ما هر دو پروست را ستایش میکنیم.
جاناتان: فکر میکنم خوب باشد این مصاحبه را اینطور شروع کنیم که هرکدام از ما برای اولینبار در زندگیمان چطور با پروست مواجه شدیم و این چه معنایی برای ما داشت؟
آندره: برای من با پدرم شروع شد. پدر من عاشق پروست بود و همیشه از او حرف میزد. وقتی ۱۴ ساله بودم، به من گفت: “تو هنوز آماده خواندن پروست نیستی اما چرا امتحانش نمیکنی؟” مشکل این بود که پروست به فرانسه بود و من در درک زبان فرانسه خیلی ماهر نبودم اما شروع کردم و او گفت: “چرا با جلد دوم شروع نمیکنی؟ آن بیشتر تو را تحت تاثیر قرار خواهد داد.” شروع کردم به خواندن و متوجه شدم که بسیار آسان است اما کنار گذاشتمش چون کلمات پدرم که گفته بود: “این به آسانی داستایفسکی نیست” مدام در ذهنم بود. چند سال بعد باز خواندن آن را شروع کردم و دیگر نتوانستم کنار بگذارمش. از آن به بعد باز خواندمش و باز خواندمش و باز خواندمش.
جاناتان: من در انگلستان یک دوره چهارساله فرانسه خواندم که در سال سوم آن دانشجویان را برای تبادل زبانی بیشتر به فرانسه میفرستادند تا در دبیرستانها تدریس کنند. من میخواستم در پاریس تدریس کنم اما به مارسی فرستاده شدم و در دبیرستانی درس میدادم که تمامشان میخواستند مهندس شوند و محیطشان با روحیات من بسیار متفاوت بود. ماههای اول آنجا شدیدا تنها بودم و کسی با من حرف نمیزد. در آن بازه زمانی پروست را خواندم و کاملا تجربه متفاوتی بود. از اول تا آخرش را بیوقفه خواندم. بعد به آکسفورد برگشتم و مقالهای راجع به پروست نوشتم. مقالهای کوتاه از نقش موسیقی در این رمان. بعدها در دنیای حرفهایام به عنوان یک ناشر، در یک دفتر نشر کوچک کار میکردم که مرجع اصلی ترجمه آثار پروست به انگلیسی بود. من ویراستار و ناشر بودم و میبایست خیلی عمیق در متن پیش میرفتم، پس باز آن را خواندم و از آن به بعد همیشه نزدیکش ماندم.
آندره: فکر میکنم این کتاب یکی از معدود کتابهایی است که کسی که هستی، جوری که فکر میکنی و شیوه مطالعهات را تغییر میدهد. من را که تغییر داد. هربار کتاب جدیدی را شروع میکنم و به صفحه اولش نگاه میکنم، اولین چیزی که به ذهنم متبادر میشود این است که «این هیچ به پروست شبیه نیست». این خیلی ناعادلانه است و نباید با کسی اینطور بود اما اتفاق میافتد. پروست به مرحلهای از خارقالعاده بودن رسیده که کسی را توان رسیدن به آن نیست. برای او خیلی زمان نمیبرده تا یک صفحه را بنویسد و…
برای خواندن ادامه مطلب با ما در کرگدن ۱۰۳ همراه باشید.
بازدیدها: ۱,۱۱۲