میدانستید ملویل کچل بود؟
کچلی و چاقی لازمه کارگردانی خوب است؛ نشستن روی صندلی کارگردانی و با بلندگوی دستی عوامل فیلم را جابهجا کردن یکجورهایی به چاقی و کچلی ربط پیدا میکند
سیدعبدالجواد موسوی
مدتهاست نمینویسم. یعنی دست و دلم به نوشتن نمیرود. وقتی هم مینویسم آنقدر تلخ و حال به هم زن است که دلم نمیآید بدهم به بچههای کرگدن. البته من هم کوتاه بیایم، بعید است ممیزی کوتاه بیاید و رضایت بدهد چنان خزعبلاتی به زیور طبع آراسته شود. در چنین اوضاع و احوالی بود که حامد یعقوبی گفت میخواهیم پرونده برای ریش دربیاوریم. نوشتم و به گمانم زودتر از خیلیها مطلبم را تحویل دادم. وقتی برای شماره بعد حامد پیشنهاد پرونده سبیل را داد، بیدرنگ استقبال کردم و باز هم به گمانم مطلبم را زود تحویلشان دادم. تازه داشت حالم خوش میشد. این شکل از اباطیل نوشتن هم برای خودش عالمی دارد. به شوخی و جدی با حامد قرار گذاشتیم پرونده هفته بعد به کچلها بپردازیم. برای شمارههای بعدتر هم ایدههای جالبی به ذهنمان رسید: چاقها و لاغرها، عینکیها، چپدستها و… الخ. اما هفته بعد حامد از راه رسید و گفت: “این هفته میخواهیم به ژان پیر ملویل بپردازیم.” بور شدم. “ژان پیر ملویل کیلویی چنده آخه؟ کی دل و دماغ خوندن درباره یک فیلمساز دلمردهای رو داره که همه عشقش قهرمانهای تنها و خسته و زخمخوردهایَن که زیر بارون قدم میزنن و سیگار میکشن و هیشکی هم پیدا نمیشه بالا سر جنازهشون زار بزنه.” اینها را به حامد گفتم. اما افاقه نکرد. ظاهرا بزرگترهای کرگدن تصمیمشان را گرفته بودند و نمیخواستند وارد بازی مسخره چاقها و لاغرها و عینکیها و چپدستها بشوند. حق هم داشتند. من حالم خراب بود و فکر میکردم…
برای خواندن ادامه مطلب با ما در کرگدن ۱۰۷ همراه باشید.
بازدیدها: ۶۸۵