مردی که عادت دارد خودش را به باد بدهد
در حاشیه فیلم «سرزمین عادتهای پایدار» ساخته نیکول هولوفسنر/ زندگی برای آندرس همان چیزی است که سالها با آن سرکرده؛ عادت به آنچه بعد از این باید اتفاق بیفتد، اصلا آسان نیست
محسن آزرم
هر آنچه سخت و استوار است دود میشود و به هوا میرود، چه رسد به آدمیزاد؛ آدمیزادی مثل آندرس هریس که در میانسالی یکدفعه پشت پا میزند به همهچیز و زندگیاش را به باد میدهد. میانسالی ظاهرا سن بازنشستگی نیست؛ هنوز مانده تا آدم، آدمی مثل او، برسد به جایی که قید کار را بزند و بگوید از این به بعد قرار نیست کار کنم. از این به بعد قرار است بازنشسته باشم. و تا چشم باز کند میشود همان فردایی که احتمالا از چند روز قبل فکر کرده کِی از راه میرسد و هزارتا برنامه ریخته برای اینکه روزهایش را قرار است چطور بگذراند. آدمی مثل او وقتی از همسرش هلن جدا شده، وقتی خانه مشترکشان را گذاشته برای هلن، وقتی حواسش را جمع پسرش پرستن نکرده، احتمالا به این فکر کرده که آزادی را از این به بعد قرار است به دست بیاورد. ساعتی که دوست دارد از خواب بیدار شود، ساعتی که دوست دارد بخوابد، هرجای خانه که دوست دارد پیتزای سرد بخورد و خانه را آنطور که دوست دارد تزئین کند.
اما مشکل آندرس ظاهرا همین است؛ چون میانسالی، آنطور که میگویند، محدوده مهگرفتهای است بینِ جوان نبودن و پیر نشدن و در این محدوده مهگرفته یکجور بلاتکلیفی هست که آدمی مثل او تکلیفش با خیلی چیزها روشن نیست؛ چه رسد به آدمهایی که پیش از این در زندگیاش بودهاند و مهمتر از همه هلن، که حالا همسرِ سابق است و یار تازهای پیدا کرده، یا آنطور که آندرس بعدا میفهمد، این یار را از قبل انتخاب کرده بوده. زندگی ظاهرا در زمان حال ادامه دارد. آدم از خواب که بیدار میشود امیدش به این است که روزش را بهخوبی به شب برساند و فردا و فردای فردا همین داستان دوباره تکرار میشود. همین است که …
برای خواندن ادامه مطلب با ما در کرگدن ۱۲۱ همراه باشید
بازدیدها: ۵۱۹