شمایل قهرمان تنها
مهمترین ویژگی قابل دفاع فیلم «غلامرضا تختی» بهرام توکلی، وفادار ماندن به نگاهی مردمشناسانه و اصالت قائل شدن برای آن است، در ترجیعبند کلامی فیلم پایگاه مردمی تختی به عنوان یک قهرمان را حس میکنیم
جواد طوسی
در میان رویاها و فانتزیهای دوران کودکیام، یکباره نظرم به کشتیگیری جلب شد که مردم تمامقد برایش بلند شدند و کف زدند و صلوات فرستادند. این خوششانسی پسربچهای در سن و سال من بود؛ درست شبی همراه پدرم در بهار ۱۳۴۲ به استادیوم محمدرضاشاه در خیابان ورزش (فیاضبخش فعلی) رفتم که غلامرضا تختی برای روحیه دادن به کشتیگیران ایرانی به آنجا آمده بود. کنجکاوانه در آن فضای شلوغ و پرهیاهو از پدر پرسیدم که برای کی بلند شدند و دست زدند؟ با شور و حالی زائدالوصف گفت: “آقاتختی.” بعدها فهمیدم که شاهپور غلامرضا، برادر شاه، هم آن شب داخل سالن بوده و تماشاچیها تحویلش نگرفتند. از همان زمان، آقاتختی در ذهن کودکانهام به عنوان یک پهلوان محبوب مردمی باقی ماند.
پدر مرحومم اهل روزنامه و مجله و خواندن و جمعآوری عکس هنرپیشهها و دیگر ستارههای ورزشی و شخصیتهای معروف فرهنگی و سیاسی اجتماعی بود. او بعد از مرگ پرابهام تختی، عکس سیاه و سفیدش را گوشه صندوقخانه با پونز نصب کرد و هر موقع میان دوست و آشنا و فامیل ذکر خیری از این قهرمان میشد، از جایگاه مردمیاش و تشییع جنازه بینظیرش، از میدان شوش تا ابنبابویه شهر ری، با آب و تاب سخن میگفت. بزرگ که شدم همواره دلم میخواست شمایل تختی را فراتر از عکسهای ریز و درشتی که هواخواهانش در مغازهها و باشگاههای ورزشی و… نصب کرده بودند، روی پرده سینما ببینم. قاعدتا امکان تحقق این آرزو در آن دوران نبود. در بحبوحه انقلاب، زیر بعضی از عکسها و نقاشیهای چهره او که جلو دانشگاه تهران فروخته میشد، این مصرع شعر آمده بود: «در مسلخ عشق جز نکو را نکشد». گذشت و گذشت تا زندهیاد علی حاتمی در دوران اوج بیماریاش به صرافت افتاد که سراغ این شمایل مردمیِ به تاریخ پیوسته برود و با همان نگاه و شیوه روایتپردازی کلاسیکش فیلمی از او بسازد که عمرش کفاف نداد و این پروژه در «هدایت فیلم» ناتمام ماند و ما را حسرت به دل باقی گذاشت. بعد از مطرح شدن چندین گزینه، در نهایت بهروز افخمی اقدام به ساخت و تولید این فیلم کرد. منتها سلیقه و زاویه دید او کاملا در تعارض با جنس نگاه مورد نظر علی حاتمی بود. روی همین اصل، در «جهانپهلوان تختیِ» افخمی (۱۳۷۶) با بیان و اجرایی ساختارشکنانه در روایت مواجه هستیم که «عدم قطعیت» را در شمایلانگاری تختی (با تاکید بر روایتهای موازی و تو در تو) دستور کار خود قرار داده است. در چنین فرم شالودهشکنانهای، شکلگیری و محوریت قهرمان و ساحت اسطورهای او موضوعا منتفی است. در واقع، بهروز افخمی به شکلی عامدانه با اجرایی مدرن به سراغ یک شخصیت کاریزماتیک کلاسیک (با همه خصایص اخلاقی و پایگاه سنتیاش) میرود که نمیتواند طیف وسیعی از علاقهمندان تختی را راضی کند.
حالا بهرام توکلی در دورانی که موجودیت «قهرمان» در حوزههای روشنفکرانه در نقطهای تردیدآمیز و…
برای خواندن ادامه مطلب با ما در کرگدن ۱۰۹ همراه باشید.
[veiws]