سرنوشت ناتمام
گفتوگو با الهام کامرانی، مترجم کتاب «نیایش چرنوبیل» نوشته سوتلانا الکسیویچ نویسندهای که از میان حقایق خشک و عریان تاریخ، کلاژی از سرنوشت آدمها میسازد
المیرا حسینی
تلخ، تلخ و عمیقا تلخ. کتاب «نیایش چرنوبیل؛ رویدادنامه آینده» آینهای است که بخشی از روزگار معاصر را پیش چشمانمان میگذارد و فجایعی را از زبان انسانهای معمولی به تصویر میکشد که هر انسانی را متاثر میکند. فجایعی که سیاستمداران بنا به مصلحتهای خودساخته روی آن سرپوش گذاشتهاند. اما دنیا همیشه بر مدار خواست سیاستمداران نمیچرخد و همواره کسانی هستند که عریان کردن حقایق را بر هر مصلحتی ارجح بدانند و صدای مردم باشند.
سوتلانا آلکساندرونا الکسیویچ در کتاب «نیایش چرنوبیل» همانطور که از نامش برمیآید، دست روی حادثه چرنوبیل گذاشته است؛ حادثهای تلخ که بنا به صلاحدید حکومت شوروی تا مدتها در بایکوت خبری بود و کسی نمیدانست دقیقا در این حادثه چه رخ داده و بر مردم این شهر چه گذشته است. الکسیویچ که جایزه نوبل ادبیات را هم در کارنامه خود دارد، در این کتاب ماجرای چرنوبیل را از زبان انسانهایی بیان میکند که هرکدام به نوعی با این فاجعه مواجهه داشتهاند و چرنوبیل سرنوشتشان را تغییر داده است. الهام کامرانی، مترجم این کتاب، معتقد است که نویسنده نیایش چرنوبیل تاریخ خشک و عریان را روایت نمیکند و کلاژی از سرنوشت آدمها پیش چشم مخاطب قرار میدهد.
الکسیویچ را به دو دلیل لایق دریافت جایزه نوبل دانستهاند؛ یکی به خاطر موضوعی که برای نوشتن سراغش رفته و دیگری بهواسطه ارزشهای ادبی متنش. این ارزشها و ویژگیهای ادبی چه هستند؟ نثر او چه خصوصیاتی دارد؟
الکسیویچ روزنامهنگار بوده و بلد است ساده و روان و قابل فهم بنویسد و من فکر میکنم جدای از ارزشهای ادبی یا هر چیز دیگر، مهمترین چیز برای او انتقال درست خاطرات و سرنوشت و قصههای آن آدمهاست. به نظرم قصد نویسنده استفاده از زبان هنری نبوده است. دقیقا همان حرفی که آدامویچ استاد الکسیویچ گفته؛ اینکه وقتی صحبت از تراژدیهای این قرن میشود، استفاده از کلام هنری بهنوعی توهین به احساسات آدمهاست. برای همین به نظر من وجه بارزی که باعث شده آکادمی نوبل او را برای اهدای جایزه انتخاب کند، سریکتابهایش درباره جنگ و چرنوبیل است و صداها و قصههای گوناگونی که در کتابهایش فرصت بروز و ظهور پیدا کردهاند. چون در زمانهای زندگی میکنیم که جنگ همچنان در همهجای دنیا مطرح است و اوضاع متزلزلی است. الکسیویچ از جنگ صحبت میکند در حالی که جنگ را دوست ندارد و میخواهد به کنه قضیه دست پیدا کند.
البته سادهنویسی و استفاده نکردن از توصیف و استعاره هم نوعی از نوشتن است که اتفاقا هم کار سختی است.
بله، خیلی سخت است که نویسنده گرفتار بازیهای زبانی نشود و هنر انتقال معنا و قصهها را داشته باشد. خودش میگوید کتابهایم کتاب مستند نیستند و من تاریخ خشک و عریان نمیگویم بلکه از وسط اینها رمانی از صداها برایتان نوشتهام که شبیه یک کلاژ است؛ کلاژی از سرنوشت آدمها. روسها عادت دارند در آشپزخانه با هم مینشینند و حرف میزنند یا نیمکتهایی بیرون آپارتمانشان دارند که روی آنها مینشینند. این کتاب یکجورهایی شبیه همان نیمکتهاست که بهخصوص پیرزنها روی آن نشستهاند و صحبت میکنند. چون در جامعه بلاروس به خاطر جنگها و اتفاقاتی که برایشان افتاده، تعداد مردان کمتر است. انگار این زنها نشستهاند در آشپزخانه یا روی نیمکت جلوی در و با هم حرف میزنند.
ممکن است بخشی از متن به دلیل تفاوتهای زبان فارسی و روسی و ظرفیتهای متفاوت این دو زبان از دست رفته باشد؟
من همه سعیم را کردم که…
برای خواندن ادامه مطلب با ما در کرگدن ۱۰۷ همراه باشید.
بازدیدها: ۱,۷۲۱