سرمایهداری؛ گذشته طلایی، آینده نفرینشده
متاسفانه ما هنوز در درک قرن نوزدهمی و بیستمی از سرمایهداری و در سوءتعبیرهای مارکسیستی و لیبرالی از جهانی که با بازار انحصارطلب دولتی یا خصوصی تولید شده، باقی ماندهایم
ناصر فکوهی
در میان واژگان سیاسی مدرن، کمتر واژهای را میتوان یافت که همچون «سرمایهداری/ capitalism» دارای ابهام و منشا برداشتها، تعبیرها و سوءتعبیرهایی چنین متفاوت با پیامدهایی حاصل همین برداشتهای ضد و نقیض و تا این اندازه سخت و گاه بسیار دردناک بوده باشد. از این لحاظ البته واژه «سرمایهداری» را میتوان با گروهی دیگر از واژگان سیاسی همچون «دولت/ state»، «ملت/ nation»، «نژاد/ race»، «برابرخواهی/ egalitarism» و «بازار/ market» در ردهای نسبتا یکسان قرار داد. به نظر میرسد درکی درست از این واژگان و یا شاید بهتر باشد بگوییم درکی مبتنی بر استدلالهایی قابل دفاع و معنادار در گفتمانهای موثر در جوامع کنونی انسانی، برای پرهیز و کاهش خطر توهمات و تمایلات ویرانگری که در طول دو قرن اخیر، میلیونها تن از انسانها را به کشتن داده و روابط میان انسان و طبیعت را به موقعیتی بسیار خطرناک و در حد یک بحران برای موجودیت او رسیده (بحران اقلیمی) وجود نداشته باشد و از این رو ضروری باشد که در این باره تامل بیشتری کنیم. هدف از این مقاله نیز نگاهی کوتاه به این مفهوم در پرتو دستاوردهای نظری و تجربی ناشی از کاربردپذیر شدن آن – چه در گفتمانها و چه در کنشهای واقعی سیاسی، اجتماعی فرهنگی و اقتصادی – در نظامهای حاکمیتی فرادست و مبادلات و موقعیتهای اجتماعی فرودست گوناگون در دوران معاصر است.
ابتدا از نکتهای اساسی شروع کنیم، اینکه به گفته «هانا آرنت / Hanna Arendt» در «موقعیت انسانی» وضعیتها و رویکردهای برابر و غیرهژمونیک (از جمله تقابلها و توزیعهای نابرابر قدرت و امتیازات مادی) در جوامع انسانی دقیقا به این دلیل اهمیت دارند که در نظامهای غیرانسانی (غیرفرهنگی) البته در سطح شناخت کنونی ما، چیزی به نام «برابری» وجود نداشته است. آنچه بوده و هست به نظر میرسد گونهای تنازع بقای داروینی باشد ولو آنکه داروینیسم کلاسیک امروز پشت سر گذاشته شده و جای خود را به «نوتطورگرایی/ neoevolutionnism» یعنی رویکردهای چندخطی و نه تکخطی، در تحول موجودات زیستی داده باشد. با این وجود، اصل اساسی در این نظامها، گونهای تنظیم خودگردان نظامهای حیات در تطور آنهاست که در چرخههای زیستبومی (اکولوژیک) تعریف میشوند. ما بر اساس هستیشناسیهای فرهنگی و موقعیتهای تحول بشری، بنا بر نظر «فیلیپ دسکولا / Philippe Descola»، انسانشناس و مدیر آزمایشگاه انسانشناسی اجتماعی کلژ دو فرانس در کتاب «فراتر از طبیعت و فرهنگ»، با درک تقلیلگرای خود از آنها، پدیدهای را به نام «طبیعت» ابداع کرده و آن را اصل و ریشه خود دانستهایم. بر اساس همین تخیل نیز به گونهای که بهتر از هر کسی میرچیا الیاده در «قدسی و ناقدسی» بیان میکند، انسانها مفاهیم دیگری چون «گذشته طلایی» و پایان دراماتیک آن (هبوط یا سقوط بر زمین) را بیرون کشیدهاند. همانگونه که باز الیاده و البته لوی استروس اسطورهشناس بزرگ فرانسوی، نشان دادهاند، انسانها آیندهای هولناک را نیز با عنوان «پایان جهان» و نجات خود در آن را آفریدهاند و همه اینها را بر خطی مفروض از «تاریخ» قرار دادهاند که خود ظاهرا از یک «قانون» تبعیت میکند. روشن است که خروج از این منطق، همانگونه که متفکران بیشماری و از همه مهمتر ادگار مورن در «اندیشه پیچیده» نشان دادهاند، ما را با موقعیتهای سخت هستیشناختی روبرو میکند که ترجیح میدهیم به جای آن «فراروایت»های بزرگ را بنشانیم، یعنی توضیحهای ساده شدهای به تقلید از روایتهای الهیاتی که در چارچوب مدرنیته جای بگیرند.
سرمایهداری یکی از این فراروایتهاست که به صورت خلاصه، داستانی ساده و یک زنجیره به ظاهر منطقی را را حکایت میکند: ۱- انسانها برابر زاده میشوند. ۲- بنا بر تلاشهای بعدی فردی یا ساختارهای جوامع انسانی در زندگی، میان آنها نابرابری ایجاد میشود و بازار یا دولت ساختارهایی هستند که میتوانند عدالت را برای همه در دستیابی به شرایط بهتر فراهم کنند. ۳- برخی از افراد یا گروهها در این راه موفقتر هستند و به امتیازات بالایی دست مییابند و فرادستان جوامع انسانی را میسازند (در اینجا سرمایهداران یا به قول خود آنها «کارآفرینان») و برخی دیگر در این نبرد ناموفقند و به فرودستان جامعه تبدیل میشوند.
از اینجا روایت دومی آغاز میشود که از قرن نوزدهم، با مارکسیسم و لیبرالیسم که هر دو ایدئولوژیهای سیاسی هستند شکل میگیرد: در روایت مارکسیستی، گروه اول همواره در تاریخ (حتی پیش از سرمایهداری) حاکمان و گروه دوم محکومان بودهاند و همواره با هم در حال نبرد هستند برای دستیابی به ابزارهای تولید و سلطه از خلال آنها (ماتریالیسم تاریخی). اما در روایت لیبرالی بیشتر از آنکه بر ساختارها و قوانین تاریخی ِهگلی تاکید شود، بر عاملیت و اراده فردی برای موفقیت تاکید شده است اما باز هم به همان دوگانه موفق و ناموفق رسیدهایم. روایت دوم بیشتر از روایت اول مبتنی بر داروینیسم اجتماعی است.
سرمایهداری در تعبیر مارکسیستی آن بهرغم روایتهای متعدد دیگر که داشته و …
برای خواندن ادامه مطلب با ما در کرگدن ۱۱۴ همراه باشید
[veiws]