دلم میخواهد جایی باشم که موبایلم آنتن ندهد
چهار یادداشت درباره چهار فیلم: ظرف غذا ساخته ریتش باترا؛ تعقیب به کارگردانی کریستوفر نولان ارادتمند، نازنین، بهاره، تینا ساخته عبدالرضا کاهانی و روزی روزگاری در آناتولی اثر نوری بیگله جیلان
تدوین: فرانک کلانتری
لحظه طلایی اتفاقی
ظرف غذا/ ریتش باترا
مهدی باقری
اتفاق یا همان چیزهایی که در زندگی انگار منتظرش نیستی و پیش میآید، بهترین لحظات زندگی هستند. هیچ برنامهای نریختهای و در لحظهای طلایی زندگی برایت هدیه یا جزایی ترتیب میدهد. هرچه جلوتر میروی و پیرتر میشوی، میفهمی در زندگی هیچچیز اتفاقی نیست. جهان پر از انتزاع است و تنها با شهود آن را درک میکنیم. درک که نه، تصمیم میگیریم که این بخشی از وجود ما در جهان است. لحظاتی که نمیدانی و نمیفهمی اما درک میکنی که برای بودن باید باشند. چند سالی است به این فکر میکنم که زندگی پر از لحظات بهاصطلاح اتفاقی است ولی سینمای داستانی دائما زندگی را از خود دور میکند تا بهاصطلاح جهان دراماتیک ایجاد کند. جهانی که مو لای درزش نمیرود. سالهاست که حسرت آن لحظه طلایی اتفاقی را میخورم که سناریست بنای درامش را روی آن ساخته باشد. به عبارتی دلم میخواهد چیزی از زندگی را که نه واقعی است و نه با عقل جور درمیآید، ببینم. و مجبور باشم برای تماس تلفنی به طبقه بالا بروم و در راهروی ساختمان حین صحبت کردن با شخص پشت خط، چشمم به چشم زیباترین چشمهای جهان بیفتد، عاشق شوم و دستآخر آنتن موبایل بهانه باشد تا هرروز سر ساعت شش عصر در راهپله بایستم تا….
برای خواندن ادامه مطلب یا ما در کرگدن ۱۰۱ همراه باشید.
بازدیدها: ۱,۱۸۷