درس اصلاح در محضر مصلحالدین
گفتوگو با دکتر عبدالکریم سروش درباره سعدی/ آقای سروش میگوید نخستین کسی که ایشان را با شیخمصلحالدین آشنا کرد مرحوم پدرشان بود که هر روز بعد از نماز صبح سعدی میخواند
سید ابوالحسن مختاباد
عبدالکریم سروش، چهرهای چند وجهی است که به دلیل فضای فکری و فرهنگی موجود، تنها بخشی از ظرفیتهای او، آن هم وجهی که عمدتا پهلو به سیاست میزند، هر از گاهی برجسته میشود. اما آنهایی که او و فعالیتهایش را دنبال میکنند قطعا با سروش و البته در کنار همین وجه سیاسی سخنان او برکاتی در فضای فکری ایران نضج میگیرد.
در این گفتوگو نه سراغی از عبدالکریم سروش روشنفکر میگیریم و نه از عبدالکریم سروش فیلسوف و نظریهپرداز و نه البته سروش سیاستنامه نویس. بلکه با سروش ادیب سروکار داریم. سروشی که حافظهای شگفت دارد و ذهن نقاد و وقاد او مملو از دیوانهای شعر است، از شعرای معاصر تا شعرای کهن و البته خود نیز طبع شعری نیکو دارد و دفتری از اشعار دوران جوانیاش را در کتابخانه منزلش در ایران به یادگار نهاده است. در این سالها نیز به تناوب اشعاری از او را شنیدیم و یا خواندیم.
اگر بگوییم تصویری متفاوت از مولانا را سروش به ایرانیان شناساند بیراه نگفتهایم. در سالهای نخست انقلاب از استاد شهرام ناظری خواست پیش از شروع سخنرانیهایش اشعاری از مولانا را بخواند و این کار انجام میشد، تا اینکه دستوری رسید و از پخش آن مجموعه جلوگیری به عمل آمد. مجموعهای که به گفته آقای سروش ۲۳ قسمت آن ضبط شد اما تنها ۱۳ قسمت آن پخش و نحسی سیزده دامن آن را گرفت. سروش اما آن مباحث را ادامه داد و اکنون بیراه نیست اگر بگوییم او یکی از زبدهترین مولویشناسان معاصر است و سخنرانیهای او در شرح مثنوی و شمس خواستاران بسیاری در اقصی نقاط جهان دارد. سروش اما در مولانا متوقف نماند و از حافظ و سعدی هم فراوان سخن گفت. کتاب شرح حافظ او بیش از ۲۰ سال است که در انتظار مجوز ارشاد است و شرح بوستان سعدی او نیز در حال ویرایش و احتمالا انتشار است.
خود میگوید در سالهای جوانی و حتی تا یک دهه قبل تنها نگاهی به یک غزل کافی بود تا کل آن غزل را حفظ شود. هنگامی که معلم سر کلاس غزل و شعری را میخواند نیازی به تکرارآن نبود، چرا که یک تن در کلاس بیدرنگ همان شعر را از حفظ میخواند و این کسی نبود جز همین عبدالکریم سروش که ده سالی است جلای وطن کرده است. به همین دلیل است که وقتی با او وارد همسخنی میشوی و یا پای درسش مینشینی دریایی از معلومات را پیش چشمت میگشاید، معلوماتی که در کارگاه ذهن او پخته و پرورده میشود و محصول چیزی است متفاوت و جالب توجه. زمستان گذشته جلسه نوزدهم و آخر شرح بوستان سعدی به پایان رسید و آن مباحث اکنون پیاده و در حال تنظیم برای انتشار روی اپلیکیشن خاصی است که به زودی عمده درسگفتارهای چند سال اخیر او در کالیفرنیا را در بر میگیرد. اما تا آن زمان او روی این سلسله سخنرانیها نیز کار میکند تا متن منقحتری را در قالب کتاب انتشار دهد.
به بهانه روز سعدی پیشنهاد دادیم که گفتوگویی را ویژه هفتهنامه کرگدن با آقای سروش انجام دهیم. این گفتوگو حاصل نشستی ۴۰ دقیقهای است که بعد از اندک کاست و فزودی از سوی آقای سروش، تقدیم شما گرامیان میشود.
نخستینبار چه زمانی نام سعدی و بوستان سعدی به گوشتان خورد؟
اولین آشناکننده من با سعدی، مرحوم پدرم بود. ما در خانه یک کتاب چاپ سنگی کلیات سعدی داشتیم که همه آثار سعدی را از بوستان و گلستان، طیبات و مراثی، قصاید فارسی و غزلیات قدیم و ترجیعات و حتی هزلیات، با هم داشت. بعدها دریافتم که بسیار هم مغلوط بود. مثل عموم کتابهای ادیتنشده پیشین. چاپ سنگی بود و رویش اسم مصحح و تاریخ چاپ و اینها نداشت. احتمالا متعلق به دوران قاجار بود. هنوز هم در منزل آن کتاب را داریم. کتابی بسیار قدیمی است و پارهای از صفحاتش هم فرسوده و پاره شده است. مرحوم پدر من عادت داشت گاهی بعد از نماز صبح سعدی بخواند. بیشتر گلستان و بوستان. خصوصا به بوستان علاقه داشت و پارهای از ابیاتش را هم در حفظ داشت. من هفت، هشت ساله بودم و همین که صبحانه میخوردم و آماده میشدم برای رفتن به دبستان، صدای پدرم را هم میشنیدم و از همانجا عاشق کلام سعدی شدم و سپس عشق سعدی در جانم نشست.
غیر از سعدی با حافظ و مولانا میانهای نداشتید؟
پدر من حافظ نمیخواند. هیچگاه ندیده بودم حافظ بخواند، گرچه دیوان کهنهای از حافظ را در منزل داشتیم. مثنوی اصلا نداشتیم. لذا با اولین کسی که از غولها و بزرگان ادبای ایران آشنا شدم، سعدی شیرازی علیهالرحمه بود. بعدها خودم حافظ را در مطالعه گرفتم و وقتی به دوران دبیرستان رسیدم، آشنایی من با مولانا فرارسید.
شما در این مجموعه درسهایی که ارائه کردهاید، به سراغ بوستان رفتهاید و به سراغ گلستان نرفتهاید. انتخاب بوستان دلیل خاصی داشت؟
تنها دلیلش این بود که بوستان به شعر است و من در شعرهای سعدی لطافت بیشتری میبینم. همچنین با ذهن مناسبت بیشتری پیدا میکند، یعنی راحتتر در ذهن میلغزد و مینشیند. گلستان به گمان من آنچنان که باید با مخاطب سخن نمیگوید. یعنی نثری را باید خواند و باید دوباره به نثری دیگر بدل کرد و توضیح داد. در حالی که اشعار سعدی در بوستان به گمان من بلیغتر و نافذتر است. از این گذشته بوستان بسیار جامعتر از گلستان است. با وجود اینکه از حیث موضوع و عدد ابوابشان نزدیک به یکدیگر است، اما بوستان به نظر من بسیار جامعتر است و نکات خرد و لطیف و حکیمانه بسیار زیادی دارد که نظایر آنها در گلستان یافت نمیشود. سوم اینکه با خواندن بوستان، شخص میتواند بهراحتی بعدا گلستان را خودش بخواند و لذت ببرد و حکمت بیاموزد.
در سخنرانیهایی که در شرح بوستان سعدی داشتید، در جلسات اول یا دوم اشارههایی میکردید که نثر سعدی خیلی روی شما تاثیر گذاشته و این تاثیر را به خصوص در نامههایی که نوشتهاید که عمده آنها در کتابهای سیاستنامه یک و دو آمدهاند، به عیان میتوان دید. نثری مسجع و آهنگین و البته بسیار صریح و تند. به نظرتان این مسجعنویسی سبب نمیشود که مخاطب عادی پیام نامه شما را به دقت و کمال درک و دریافت نکند؟
شاید چنین باشد. من انکار نمیکنم. ولی من در نوشتن عمدی ندارم که از سعدی یا کس دیگری تقلید کنم. بلکه سبک سعدی و بلاغت و مسجع و موزون بودنش چنان در جان من نشسته که بیاختیار قلم من به آن سو کشیده میشود. نمیگویم سعدیوار میشود ولی در ذیل نثر لطیف و بلیغ سعدی قرار میگیرد.
چرا سعدیوار مینویسید؟
من سعدی را در ادای مقصود بسیار موفق میبینم، یعنی وقتی جملات او را خصوصا در گلستان و حتی در بوستان میخوانم که چگونه با نهایت ایجاز سخن مهمی و معنای فاخری را در جملات بسیار کوتاهی میگنجاند، حقیقتا در دل تحسینش میکنم و سعی میکنم از او بیاموزم.
میتوانید نمونهای بیاورید؟
این را از خود سعدی بگویم که در گلستان میگوید این کتاب را نوشتم که ادیبان را به کار آید و مترسلان را بلاغت افزاید. مترسلان یعنی نویسندگان. در حقیقت او نیز گویی عنایتی به این مسئله داشته است که با خواندن کتاب او و نثر او، دیگران میتوانند نویسندگی بیاموزند. خب من یکی از کسانی هستم که در مکتب او کوشیدهام نویسندگی بیاموزم. اینکه توفیق من چقدر است، داوری با دیگران است.
غیر از سعدی نثر کدام یک از بزرگان روی نثر شما تاثیر گذاشته است؟
علاوه بر سعدی و خصوصا گلستانش که به همین عزم و نیت بارها خواندهام، آثار مرحوم قائم مقام فراهانی را هم با همین عزم و نیت خواندهام. و همچنین کتاب تاریخ بیهقی را. برای اینکه سبک نویسندگی فاخر گذشتگان را بیاموزم و به دست بیاورم. و آنگاه اینها به طور طبیعی در نوشتن من سرازیر میشوند و به نوشتههای من شکل میبخشند.
گفتید ایجاز سعدی را تحسین میکنید. میشود چند مثال در این زمینه بیاورید؟
مثالهای زیادی میشود آورد. بسیاری از سخنان سعدی در گلستان و بوستان حالت ضربالمثل پیدا کرده است. چیزی بیجهت ضربالمثل نمیشود. وقتی که شما یک دریا معنا را در یک سبو میریزید، آن هم به زیبایی و به شیرینی، آنگاه این بدل به ضربالمثل رایج میشود که بر زبانها میگردد. مثلا «هرچه نپاید، دلبستگی را نشاید»؛ به همین راحتی و به همین علو معنا. یا مثلا در شعرهای بوستان به این عبارت برمیخوریم: «ستور لگدزن گرانبار به»؛ یعنی موجودی را که شرور است، باید مشغول نگه داشت. بر ستور لگدزن باید…
برای خواندن ادامه مطلب با ما در کرگدن ۱۱۱ همراه باشید.
بازدیدها: ۱,۱۱۳