حکایت کوخنشینها و کاخنشینها
جنوب شهر نهصرفا در گستره جغرافیایی جنوب، بلکه در پهنههای بزرگ پیرامون شهر تا دهها کیلومتر پیش رفت و تهران بزرگ را ساخت و به یک الگوی فضایی و فرهنگی تبدیل شد
ناصر فکوهی
جهتهای چهارگانه (cardinal directions) از قدیمیترین ساختارهای شناخت انسانی هستند و در رویکردی انسانشناختی، نه چهارگانه بلکه ششگانه بوده و براساس سه نظام دوتایی (binary) منطبق بر بدن تبیین معنایی مییابند و در فرهنگهای جوامع گوناگون بررسی شدهاند: شرق/ غرب (دستها)؛ شمال/ جنوب (جلو و پشت بدن)؛ بالا و پایین (سر و پاها). ترکیبهای شناختهشده از این ساختارها بسیار زیاد هستند و با واژگان و روابط متفاوتی با بدن و با جغرافیای شهری و کیهانی پیوند میخورند. پیوند با محورهای زمانی نیز وجود دارد اما بینهایت پیچیدهتر و متنوعتر است؛ برای نمونه زنجیره مفهومی «گذشته/ حال/ آینده» که یک محور خطی – حرکتی – پویاست، با بدن قابل انطباق بوده و آن را میتوان با ساختهشدن مفهوم «تاریخ» در روشنگری قرن نوزدهمی عمدتا بر پایه مفاهیمی چون «آفرینش» (cosmology)، «فرجام» (eschatology)، «سرنوشت» (destination)، «سرگذشت» (life story) در نظامهای تمدنی هندواروپایی و ابراهیمی و سپس تسری آنها به کل جهان تبیین کرد. این نکته آغازین از آن جهت اهمیت دارد که تاکید کنیم نشانهگذاریهای مکانشناسانه (topology) عموما یا اسطورهای هستند (مثل شمال و جنوب در اسطورههای ایرانی یا شرق و غرب در اسطورههای اروپایی) یا اقلیمی – سیاسی، از جمله در موردی که در اینجا به آن میپردازیم یعنی شمال و جنوب شهر تهران به عنوان پایتخت. کما اینکه خود واژه پایتخت (پایِ تخت) در فرهنگ ایرانی به معنای مکان استقرار «شاه» (به معنی «شهر» یا «شار» در فرهنگ باستان ایرانی) بوده است و نه به معنی محل تمرکز یک اتحاد جمعیتی – قبیلهای نظیر «پولیس» یونانی. بنابراین واژگان ارزشگذارانه، پیش از هرچیز و تقریبا همیشه دارای بار سیاسی بودهاند اما در کشوری همچون ایران، این بار هرگز نمیتوانسته و نمیتواند از موقعیت اقلیمی جدا شود.
زمانی که به دلایل گوناگونی، آقا محمدخان قاجار تهران را در سال ۱۲۶۴ شمسی به عنوان محل استقرار خود انتخاب و آن را «پایتخت» کرد، این «شهر» هنوز کمتر از ۲۰ هزار جمعیت داشت و بیشتر از باغها و مزارع و ساکنان فقیر آنها تشکیل میشد. و البته بلافاصله ملاحظات اقلیمی وارد عمل شدند تا در این پایتخت محل استقرار کنشگران را مشخص کنند. اما فراموش نکنیم که تا دورانی بسیار متاخر در تاریخ جدید، یعنی انقلاب صنعتی و دموکراتیزه شدن شهر به مثابه زیستگاه اصلی قابل انطباق با آن، شهرها در تمام جهان (به جز مورد نظامهای کوچنشین بزرگ) محل سکونت گروههایی اقلیت (شاید در حد ده درصد جمعیت) بودند که شامل حاکمان و خدمتگزاران مستقیم و روزمره آنها بود. سایر افراد جمعیت در هر پهنهای، تقریبا همیشه پیرامون شهرها با فواصلی متفاوت بنا بر کیفیت و کمیت کشاورزی ساکن بودند، یعنی در نقاط روستایی. رفتوآمد با برج و باروها و دروازههایش کاملا کنترل میشد و هر کسی را توان ورود و خروج به شهر به میل خود و در هر زمانی نبود. با توجه به این نکته، نخستین بار که مفاهیم (و نه لزوما واژگان) شمال و جنوب یا بالا و پایین شهر در رابطهای سلسلهمراتبی در تهران ابداع میشوند و در زبان مردمی جا میافتند، اساس محل استقرار فرادستان و فرودستان بوده است و این مکان که جنبه نسبی دارد، به صورت مشخص و روشنی با وضعیت اقلیمی و سرزمینی انطباق داشته است: شمال شهر، سرسبز، هوای تمیز و خنک و تازه به سوی مسیری خوش آب و هوا، دریا و جنگل و طبیعت زنده؛ و جنوب شهر، خشک و بیآب و با هوای آلوده و در جهت مسیری سخت یعنی بیابان و کویر، بهروشنی مشخص میکرده است که فرادستان باید در مناطقی چون تجریش جای بگیرند و فرودستان در مناطقی چون میدان اعدام، یعنی تقریبا آخرین نقاط جغرافیایی شهر پیش از خروج از آن به سوی شمال (کوه، جنگل، دریا) یا به سوی جنوب (کویر و بیابان).
برای خواندن ادامه مطلب با ما در کرگدن ۱۲۶ همراه باشید.
بازدیدها: ۸۰۲