توتهای وحشی
همان اندک یادگارهای به هم ریخته ذهنم هم بهزودی از بین میروند؛ عجیب است، حافظه مغزم خالی از هر یادی میشود، چه بر سرشان میآید؟
علی فتحی
در تمام عمرم هرگز به خاطراتم فکر نکردم. منظورم این است که مانند سرفه کردن برایم عادی و بیاهمیت بودند. مانند پدرم نبودم که همیشه از خاطرات خدمتش در ارتش صحبت میکرد. البته هیچوقت به ارتش نرفتم. شاید به خاطر همین است که آلزایمر گرفتهام. توی شهر ما تقریبا همه مردها به ارتش رفتهاند. خاطرههایشان دیگر میدان جنگ شده. اما من نه جنگی توی سرم هست و نه صلح و آرامشی. خاطرههای به هم ریختهای که سالهای سال گوشه و کنار سرم نشسته بودند، الان توی کوچههای مغزم میدوند.
همان اندک یادگارهای به هم ریخته ذهنم هم بهزودی از بین میروند. عجیب است؛ حافظه مغزم خالی از…
برای خواندن ادامه مطلب با ما در کرگدن ۱۰۱ همراه باشید.
بازدیدها: ۱,۳۶۱