تلویزیون را خاموش کن
کارل پوپر به سعی وریا غفوری یا مجلس شبیهخوانی برای فوتبال تلویزیون و اینترنت و ذکر مصایب ما با جهان مدرن
عیسی عظیمی
چند هفتهای میشود که تصمیم انقلابی استراماچونی، سرمربی استقلال، خوراک رسانههای پرمخاطب ورزشی و غیرورزشی مملکت است. خلاصه قصه هم اینکه استاد در اعتراض به پرداخت نشدن حقوقش یکشبه تصمیم گرفته تیم را ول کند و برود و بازگشتش را منوط کند به واریز پول و تجدید قرارداد و داستانهایی از این دست. در جریان ماجرای مربی تیم ملی هم که لابد هستید؛ مربی نداریم. قبلی رفته و بعدی نیامده. مربی تراکتور هم همینطور. یعنی اگر اینجا قرار بود از خود فوتبال بنویسیم، میشد با قصه همین نامدگان و رفتگان کار را را تمام کرد ولی قرار این نیست. پس برویم دنبال مناسبت این قصهها با زندگی و زمانهمان.
نمای فوتبال ایرانی را که بازتر کنیم، بازار مکارهای پیش چشممان پدید میآید که شباهت چندانی ندارد به آنچه از سیر طبیعی این ورزش در باقی نقاط دنیا سراغ داریم. سازوکارهای این پدیده صدوپنجاه ساله جهان معاصر، اینجا شمایل امتحان پسداده و جهانشمولش را پیدا نکرده است. یعنی فوتبال داریم اما نه آن فوتبالی که همه جا هست، نه آن فوتبالی که دخل و خرجش معلوم است، نه آن فوتبالی که تولید لذت میکند، نه آن فوتبالی که ورود و خروج پول و آدم و فنش طبیعی و مشخص است. البته که یک چیزی است شبیه به آنچه همه جای دنیا هست اما خودِ آن چیز نیست.
دوربین را کمی عقبتر ببریم و بگذاریم تلویزیون هم وارد کادر شود؛ پدیدهای جوانتر از فوتبال اما با شباهتهایی بسیار به همان. از جمله اینکه وارداتی است و فن و استفادهاش را نه ساخته، که آموختهایم. حالا و هنوز اما، پس از نیم قرنی که از ملی شدن آن جعبههای جادویی چوبی در مملکت میگذرد، سازوکار تولید و پخش محتوای آن شیوهای نه مطابق با طبیعت چنین پدیدهای دارد. مثالی از ناکارآمدی این دستگاه عریض و طویل بزنیم و بگذریم که العارف یکفیه الاشاره. در سالهای نخست و اخیر تاسیس یکی از شبکههای فارسی خارج نشین و طی رویکردی آشنا که کم از تلویزیون خودمان ندیدهایم، بخش خبری بیستوسی گزارشی پخش کرد و کارکنان این شبکه را به انواع و اقسام اتهامات امنیتی و اخلاقی نواخت. فردای آن شب، در واکنش به این…
برای خواندن ادامه این مطلب با ما در کرگدن ۱۲۳ همراه باشید
بازدیدها: ۲۶۴