برهوت مردگان
درباره فیلم «نبراسکا»/ این فیلم درباره جادههایی است که به بنبست ختم میشوند و حکایت آنها که تسلیم شدهاند و مسابقات بیسبال بزرگترین اتفاق زندگیشان است
کریم نیکونظر
سفر حماسی امریکاییها همیشه به جایی در غرب ختم میشده؛ به سرزمینی آرمانی. غرب نمادی بوده از رشد؛ سرزمینی که هر آدمی را با کمی شانس، بخت، اقبال و استعداد به طلا میرسانده، جایی که هر بذری در آن هفت دانه میداده است. سفر به غرب، سفر به سرزمین آرزوها بوده؛ رویای فریبنده زندگی در رفاه و آسایش، جایی که با کار کم میشد یکشبه پولدار شد. هشتاد سال پیش برادران مارکس در «برو به غرب» به شکل جنونآمیزی سفر ادیسهوار مردم به ایالتهای غربی را مسخره کردند و دست انداختند. اما دههها بعد این «نبراسکا»ی الکساندر پین بود که روایت حماسی را معکوس کرد و به جای سفر به غرب، سفری به شرق تدارک دید؛ قصه مردی که به غرب سفر کرد و بعد سالها به عقب نگاه کرد. وودی، پیرمردی دائمالخمر با موهای بلند سفید کمپشت، بدون هیچ توضیح قانعکنندهای بیهدف در هر جادهای که میبیند به راه میافتد، چون باور دارد در یک شرطبندی یک میلیون دلار برنده شده و برای گرفتن این جایزه باید به لینکلن برود. از پی این سفر است که برهوت هویدا میشود. مزارع، دشتها و تپههای دور، وسعتِ حیرتانگیز و زیبایی فوقالعادهای دارند اما خالی از زندگیاند. برهوت گسترش پیدا کرده، افسردگی چشماندازها را پوشانده و شهرها بیروح، خالی، متروک و البته مُردهاند. این سفری است به دنیای مردگان، به جایی در گذشته؛ سفری غمانگیز به جایی در خاطرهها. وودی عازم گذشتهاش است و به دنیایی پا میگذارد که از آن گریخته. هر آدمی…
برای خواندن ادامه مطلب با ما در کرگدن ۱۱۷ همراه باشید.
بازدیدها: ۱,۲۲۱