• Instagram
  • Gmail
  • Facebook
Skip to content
  • صفحه نخست
  • کرگدن نامه
    • کرگدن پریم
    • زندگی در پیش رو
    • فیلم و سریال
    • پرونده شخصیت
    • فراغتی و کتابی
    • روایت‌های واقعی از زندگی
    • داستان
  • فروشگاه
    • بازارچه کرگدنیه
      • تیشرت
      • کیف پارچه‌ای خرید
      • جامدادی پارچه‌ای
      • کوسن
    • نسخه های pdf مجله هفتگی کرگدن
    • پکیج‌های pdf کرگدن
  • اخبار کرگدن
  • عکس
  • رادیو کرگدن
  • حساب کاربری
    • ورود / ثبت نام
  • نمایندگی‌ها
    • نمایندگی‌های توزیع کرگدن در شهرستان‌ها
    • نمایندگی‌های توزیع کرگدن در تهران
  • ارتباط با ما
 مجله هفتگی کرگدن

مجله هفتگی کرگدن

مجله هفتگی کرگدن، جد و هزل، درباره فرهنگ و هنر و اجتماع و کمی هم سیاست.

  • صفحه نخست
  • کرگدن نامه
    • کرگدن پریم
    • زندگی در پیش رو
    • فیلم و سریال
    • پرونده شخصیت
    • فراغتی و کتابی
    • روایت‌های واقعی از زندگی
    • داستان
  • فروشگاه
    • بازارچه کرگدنیه
      • تیشرت
      • کیف پارچه‌ای خرید
      • جامدادی پارچه‌ای
      • کوسن
    • نسخه های pdf مجله هفتگی کرگدن
    • پکیج‌های pdf کرگدن
  • اخبار کرگدن
  • عکس
  • رادیو کرگدن
  • حساب کاربری
    • ورود / ثبت نام
  • نمایندگی‌ها
    • نمایندگی‌های توزیع کرگدن در شهرستان‌ها
    • نمایندگی‌های توزیع کرگدن در تهران
  • ارتباط با ما
کرگدن نامه

همه آنچه در کرگدن ۱۲۱ خواهید خواند

آذر ۱۵, ۱۳۹۸ ۰
کرگدن نامه

همه آنچه در کرگدن ۱۲۰ خواهید خواند

بشنوید ای دوستان این داستان

شبیه زن‌های قدیمی توی فیلم‌های صامت

کرگدن پریم

مشاهدات روزانه اسنوبها

کرگدن نامه

همه آنچه در کرگدن ۱۱۹ خواهید خواند

پیشنهاد تحریریه

__________________________________________________________________________________

نگاه‌دار؛ جوان‌ها بگو سوار شوند

__________________________________________________________________________________کسی به آموزش ضمن خدمت بها نمی‌دهد و ما سیستم کارآمدی برای شناسایی مدیران بالقوه نداریم؛ ساز‌و‌کاری هم نیندیشیده‌ایم تا تجارب مدیران سلف به مدیران خلف برسد 

__________________________________________________________________________________

سر دبیر

__________________________________________________________________________________

چند ماه پیش مجلس شورای اسلامی قانون منع به‌کار‌گیری بازنشستگان را در مناصب دولتی تصویب کرد. احتمال می‌دهم موقع تنظیم و تصویب، اغلب نمایندگان و اکثر عاملان اجرایی کشور به توابع و جوانب این قانون، آن‌طور که باید و شاید، تفطن نداشتند و پیش‌بینی نمی‌کردند که با اجرایی شدن این «منع» چه اتفاقی در اداره کشور می‌افتد و چه تعدادی از مدیران مجرب، طوعاً و کرهاً، از کار بر‌کنار می‌شوند. به این بحث مقدماتی هم یحتمل نیندیشیده بودند که جایگزین بازنشستگان را چطور و از کجا تامین کنند. در واقع اینجا اولین ایستگاهی بود که گروهی و عمومی متوجه یکی از ضعف‌های بزرگ سیستم اداری کشور شدیم: آموزش ضمن خدمت را جدی نگرفته بودیم، برای ‌انتقال تجربه، رسمی و الزامی، ساز‌و‌کاری طراحی نکرده بودیم، مهم‌تر از همه به عوض شدن نسل‌ها و تغییر شرایط و معمر شدن مدیران فعلی نیندیشیده بودیم. از دوستی که به مسائل و اخبار نفتی مسلط است شنیدم که کاظم‌پور اردبیلی بهترین و موفق‌ترین نماینده ایران بوده است در اوپک. اوپک مناسبات پیچیده‌ای دارد و هر مدیری با هر میزان سوادی نمی‌تواند در آنجا حقوق ملت را احقاق کند و بر جریان و مناسبات نفتی دنیا تاثیر بگذارد. اما کاظم‌پور اردبیلی تجربه‌ای چهل ساله در انبان داشت، رابطه‌ای خوب و منطقی با اعضای اوپک برقرار کرده بود، به قول معروف بر کار اوپک سوار بود. کاظم‌پور اردبیلی در دوره نسبتا طولانی کار نفتی‌اش آن‌قدر کامروایی و ناکامی را پشت سر گذاشته و بر دقایق و ظرایف امر واقف شده که با قطعیت می‌توان گفت در دیپلماسی نفتی بدیل و نظیر ندارد. در حوزه‌های دیگر هم مدیرانی که موقعیت کاظم‌پور اردبیلی را داشته باشند کم نداریم. چهل سال، عمر کمی نیست و اگر کسی در این مدت مداوماً به کاری مشغول بوده باشد، بی‌تردید صاحب موقعیتی ممتاز شده، حرف و امضایش وزن ویژه یافته است. مع‌الوصف از ایشان بزرگ‌تر و مجرب‌تر رفته‌اند، این‌ها هم چاره‌ای ندارند جز اینکه بروند و منزل و میز به دیگری بسپارند. رفتنی باید برود، چه بعد از چهل سال چه پنجاه سال؛ چه به بهانه قانون و چه به بهانه‌ خستگی؛ هم کاظم‌پور اردبیلی باید از صندلی اوپک بلند شود و هم دیگران. مسئله اصلی رفتن ایشان نیست بلکه ما با این سوال جدی سر و کار داریم که جایگزین آن‌ها را از کجا و از کدام خزانه و به چه نحو تامین کنیم؟ آیا برای انتخاب و انتصاب نیروهای جایگزین فکری کرده‌ایم و برنامه‌ای ریخته‌ایم؟ آیا برای انتقال تجربه‌های گران‌قدر ساز‌و‌کاری اندیشیده‌ایم؟ آیا از ده، دوازده سال جلوتر امروز را پیش‌بینی کرده بودیم که وردست هر کدام از مدیران کار‌کشته جوانی بااستعداد و دانا بگذاریم تا رفته‌رفته چم و خم کار را یاد بگیرد و بر ضعف و ناتوانی‌اش غلبه کند؟ یکی از مشاغلی که در آن، تجربه مهم‌تر از دانش عمل می‌کند قضاوت است. قضات اگرچه مستند به کتاب و قانون حکم می‌برند اما بهترین ابزاری که در تشخیص راست از دروغ کمکشان می‌کند و خطایشان را به حداقل می‌رساند، تجربه است. بین قاضی مجرب و بی‌تجربه کیلومترها فاصله است که این فاصله به احکامشان نیز راه می‌یابد. یکی از قضات می‌گفت در جریان رسیدگی به پرونده‌ای همه اسناد گواهی می‌دادند که مشتکی‌عنه گناهکار است و باید مجازات شود اما من از نگاهی که بین او و شاکی رد و بدل شد، به طور مجمل و بر اساس تجارب قبلی‌ام حقیقت ماجرا را فهمیدم، روی همین حساب مسیر دادرسی را عوض کردم و دست آخر حق را به حقدار رساندم و شاکی را محکوم کردم. اینکه قاضی از یک نگاه پی به باطن امر ببرد از دل تجربه بیرون می‌آید و هیچ دانشگاه و تکست حقوقی آن را آموزش نمی‌دهد. اینجا هم خوب است همان سوال‌های قبلی را بپرسیم که تجربه قاضی پیر از چه راهی و چطور به قاضی جوان منتقل می‌شود؟ آیا سیستم اداری قوه قضاییه به این امر توجه کرده؟ مثال سوم را بگذارید از آموزش و پرورش بزنم. معلمی هم جزو آن دسته از مشاغلی است که بین پیر و جوانش فاصله زیاد است. در این میان البته نباید از خاطر دور نگه داریم که اگر‌چه به پیری، حکمت و تجربه و وقار ضمیمه است اما معمولا با بی‌حوصلگی و انزواطلبی و خستگی هم توأم است. درست است که معلم پا به سن گذاشته صاحب تجربه‌های گرانسنگ است و هر کلمه‌ای که از دهانش بیرون می‌آید حکم در و گهر دارد اما واقع‌بینانه اگر نظر کنیم، خواهیم دید که هر چقدر بر شمار عمر آموزگار افزوده شود، فاصله‌اش هم با دانش‌آموزان کم‌سن و سالش بیشتر می‌شود. پیری نعمت است اما چه کنیم که به نقمت نیز آغشته است. طبیعت، تجربه و حکمت و فراست را رایگان به آدمی نمی‌بخشد. سوی چشم، بنیه بدن، سیاهی مو و قوه دندان‌ها را می‌گیرد و به جایش حلم و وقار می‌دهد. علاوه بر آن یک‌جور گوشه‌گیری هم می‌دهد.
بگذارید خاطره‌ای تعریف کنم. در ایام جوانی مدت کوتاهی تهیه‌کننده تلویزیون شدم و قرار بود برنامه‌ای را به پخش شب برسانم. بنا به دلایلی از جمله بی‌تجربگی هرچه بدو‌بدو ‌کردم برنامه پیش نرفت و کارم راه نیفتاد. مضطرب و عصبانی در راهروی شبکه دو ایستاده بودم که یکی از تهیه‌کننده‌های قدیمی را دیدم. متوجه ناآرامی‌ام شد و دلیلش را پرسید. گفتم می‌ترسم به پخش شب نرسم. گفت خُب نرسی. گفتم کنداکتور به هم می‌خورد و آبرو‌ریزی می‌شود و… استاد دانشگاه به طفل دبستانی که مشقش را ننوشته چطور نگاه می‌کند؟ تهیه‌کننده پا به سن گذاشته هم با همان نگاه براندازم کرد و اضطرابم را کودکانه خواند: “رسید رسید،‌ نرسید هم به جاش لولک و بولک پخش می‌کنند و مردم به جانت دعا می‌کنند که از شر یک برنامه حوصله‌سر‌بر در امان ماندند…” بعد از این حرف چند خاطره از شکست‌های کاری‌اش گفت و شرح داد که در هیچ‌کدام از آن‌ها آب از آب تکان نخورده و آسمان زمین نیامده. اولین بار او بود که یکی از ترانه‌های خالتور را شبیه یک حکمت رواقی به گوشم خواند: “شد شد، نشد نشد، ولش کن.” حرف آن خردمند سالخورده آبی بود روی آتش اضطرابم. آن حرارتی که به دلشوره‌ آمیخته بود سرد شد اما دست بر قضا چنان سرد شد که نه‌فقط برنامه را نرساندم بلکه قید تهیه‌کنندگی را هم زدم و از تلویزیون بیرون آمدم. کار کردن و تلاش بی‌وقفه نیاز به اندکی غفلت دارد و اگر شما به آثار و تبعات کار و بارتان زیاده از حد واقف باشید گرفتار بی‌عملی می‌شوید. عموم پیرمردها شبیه کسانی‌اند که فصل آخر رمان را خوانده‌اند و ته فیلم را دیده‌اند، لذا فصل‌های آغازین و سکانس‌های مقدماتی برایشان جذاب نیست، جدی‌اش هم نمی‌گیرند. «استنِ این عالم ای جان غفلت است». کیست که بسازد برای ویران شدن‌ و بزاید برای مردن، نام بجوید برای فراموش شدن و به دست بیاورد برای از دست دادن؟ این حرف‌ها را اگر به عالم سیاست بیاوریم با طبقه‌ای از مدیران پا به سن گذاشته روبرو می‌شویم که از فرط زیادی چشیدن سرد و گرم روزگار، دیگر چیزی مضطربشان نمی‌کند و حرفی خشمشان را برنمی‌انگیزد و خبری به همشان نمی‌ریزد. در دهه شصت معروف است که نخست‌وزیر نسبتا جوان، شب‌های زیادی را بابت خالی بودن سیلوی گندم یا مشکلات معیشتی مردم فرودست تا صبح نخوابید و دنبال راه چاره ‌گشت و تا آنجا که مقدور بود بار اضافه‌ را از روی دوش مردم برداشت. این وضعیت را دیگر وزرا و وکلا و مدیران آن دوره هم داشتند. ابتدای کارشان بود می‌ترسیدند که خراب کنند و بازخواست شوند و از پس کار برنیایند و… قصه نخست‌وزیر البته قصه دیگری است اما باقی آن مدیران جوان‌ امروز ریش و مو سپید کرده‌اند و صاحب تجربه چهل ساله شده‌اند. این تجربه به آن‌ها اعتمادبه‌نفسی داده که قابل تقدیر است اما به موازات آن شور و حال را هم از ایشان گرفته. اعتماد‌به‌نفس زیادی، آدمی را گرفتار عجب می‌کند. برای همه نباید حکم کلی صادر کرد و همه را نباید به یک چوب راند اما چیزی که شهروندان امروز از کارگزاران خود می‌بینند، نه‌تنها شور و حال و هیجان و احساسات و تلاش بی‌وقفه و کار شبانه‌روزی نیست بلکه اندکی بی‌رمقی و بی‌حالی است. دوره شور و حال و هیجان و احساسات گذشته و روزگار اقتضائات دیگری دارد که مدیران باید به آن‌ها گردن بگذارند. نه‌فقط شرایط و اوضاع و احوال عوض شده بلکه زمانه هم شور و احساسات و هیجانات را پس می‌زند. مع‌الوصف این پرهیز از شور و هیجان، دیوار به دیوار لختی و بی‌حوصلگی است و بیم آن می‌رود که کارها مدام به تعویق بیفتند – که افتاده‌اند – و بارها زمین بمانند – که مانده‌اند – و وعده‌ها موکول به فرداهای نیامدنی بشوند – که شده‌اند. یک مسئله دیگر هم باید به مسائل مدیریتی‌مان اضافه کنیم. سرعت تغییر در دنیا چنان پرشتاب است که سر ناظران را به دوار می‌اندازد. این تغییرات را نباید ظاهری و دست‌کم بگیریم. گاهی تغییرات چنان بنیادی و موثرند که اگر نتوانیم درکشان کنیم و اگر موفق نشویم خود را با گردش روزگار همراه کنیم خیلی زود از قافله دنیا عقب می‌مانیم و قافیه را به دوست و دشمن می‌بازیم. تا پنجاه سال پیش پول معنی و مفهومش قابل درک بود، مصادیقش را هم کمابیش می‌شناختیم، با اندکی تامل و هوشیاری می‌توانستیم احکام شرعی مترتب بر آن را تبیین کنیم. امروز اما پول نه‌فقط در مفهوم که در مصداق هم تغییر کرده، دیگر نمی‌شود همان احکام سابق را بر آن منطبق کرد. بر صفحه موبایل عددهایی کم و زیاد می‌شوند و این بدان معناست که عده‌ای پولدار و عده‌ای فقیر می‌شوند. نه سکه‌ای صدا می‌کند، نه برات و سفته‌ای امضا می‌شود و نه اسکناس‌هایی روی هم عین آجر بالا می‌روند. مقوله بانک هم روزبه‌روز پیچیده‌تر و عجیب‌تر می‌شود ضمن اینکه بیت‌کوین و پول فیسبوکی و بانک‌های مجازی هم وارد معرکه شده‌اند که سر در‌آوردن از آن‌ها کار ساده‌ای نیست. حالا باید پرسید کسی که تلقی‌اش از دنیا مطابق تلقی پنجاه سال قبل است، آیا می‌تواند امروز را مدیریت کند؟ یکی از اشتباهات صداو‌سیمای ما این است که زمان را نمی‌شناسد و خود را با دنیای جدید رسانه‌ها هماهنگ نمی‌کند. ما روزی از مسابقه رسانه‌ها جا ماندیم که خواستیم همان سبک و شیوه قدیمی را ادامه دهیم. من به اقتضای شغلم – روزنامه‌نگاری – این اصرار بر شیوه‌های قدیمی را در مسئولان رسانه‌ای دولت به‌وضوح می‌بینم و رنج می‌برم. مدیران اگرچه صاحب تجربه‌ ارزشمند دهه‌های قبل هستند اما متوجه این حقیقت سهمگین نیستند که رسانه‌ها هم در مفهوم و هم در مصداق عوض شده‌اند، حتی کارکردشان تغییر کرده. نه‌تنها متوجه این قضیه نیستند بلکه نمی‌توانند با نیروهای جوان و آشنا به رسانه‌های مجازی تفاهم کنند. آن‌ها هنوز در حال و هوای دهه‌های قبلند و فکر می‌کنند برای تاثیر‌گذاری رسانه‌ای باید با اصحاب رسانه جلسه بگذارند یا به آن‌ها «خط» بدهند. بعضی مدیران پا به سن گذاشته جمهوری اسلامی اگرچه توفیقات زیادی کسب کرده‌اند اما واضح است که در امر رسانه ناموفقند و به زمان سپری شده متعلقند. در واقع همین بی‌توفیقی ایشان است که مردم را گروه‌گروه به تماشای شبکه‌های ماهواره و استفاده بی‌رویه از فضای مجازی سوق داده. از اتفاق جوان‌ترین وزیر کابینه موفق‌ترین مقام در استفاده از رسانه‌های جدید است و این گواهی می‌دهد که درک دنیای امروز نسبت مستقیم دارد به سن و سال.
این قصه بازنشسته‌ها اما یک نقطه‌ضعف جدی نظام دیوان‌سالاری را نیز عیان کرد و آن اینکه کسی به آموزش ضمن خدمت بها نمی‌دهد و ما سیستم کارآمدی برای شناسایی مدیران بالقوه نداریم. مقدم بر این‌ها جلوتر گفتم که ساز‌و‌کاری هم نیندیشیده‌ایم تا تجارب مدیران سلف به مدیران خلف برسد. در واقع وقتی این قانون منع به‌کار‌گیری بازنشستگان تصویب شد، ما فهمیدیم که چه کم و کسری‌ها بلکه چه نقاط ضعفی به دیوان‌سالاری کشور راه یافته. با این همه خوب است حالا که این قانون به تصویب رسیده در آن اما و اگر نیاوریم و تا آنجا که ممکن است دایره استثنائاتش را تنگ نگه داریم. هیچ عقل سلیمی نمی‌پذیرد که ما کشور را از خدمات سفرای باتجربه، قضات کار‌کشته، مدیران خبره و آموزگاران خردمند محروم کنیم اما از آن طرف جا را باید برای ورود نیروهای جوان و تازه‌نفس باز کنیم و در یک دوره نه‌چندان بلند زمینه‌های حضور جوانان پرانگیزه را در نظام مدیریتی کشور فراهم آوریم. دور از جان بازنشسته‌ها، بعضی‌ها از سر خوش‌ذوقی بازنشستگی را با مرگ مقایسه کرده‌اند، بی‌ربط هم نگفته‌اند. تازه وقتی ناقوس مرگ به صدا دربیاید و قامت ملک‌الموت بر آستانه در ظاهر شود، یادمان می‌افتد که کلی کار نکرده داریم و بارمان همچنان زمین مانده. اگرچه اجل استمهال کسی را اجابت نمی‌کند اما کیست که دنبال مهلت گرفتن از مرگ ولو به دقیقه و ثانیه نباشد؟ بازنشستگی حکم ناقوسی را دارد که به یاد آدمی می‌اندازد چه ‌کارهایی می‌تواند بکند و چه ایده‌هایی را می‌تواند جامه عمل بپوشاند و… اما واقعیت این است که اگر کسی چهل سال فرصت خدمت داشته، بیش از آنچه کرده، خدمت علیحده‌ای از دستش برنخواهد آمد. فرصتی که تاریخ، دست و دلبازانه چهل سال به مدیران جمهوری اسلامی هبه کرد، به امام ‌علی(ع) چهار سال و اندی بیش نداد. با این حال آن بزرگوار در همان زمان کم که از اتفاق بیشترش به جنگ و درگیری گذشت، منشأ خیرات و برکاتی شد که نظیرش را کسی در جای دیگر و در دوره دیگر سراغ ندارد. تاریخ با امیرکبیر هم به اندازه‌ای که با مدیران جمهوری اسلامی مهربان بود، نبود. به او نیز حدود سه سال رسید اما از آنجا که می‌دانست دور فلک درنگ ندارد، شتاب کرد و بسیاری از نهادهای مهم و اساسی را پی‌ریزی کرد. چیزی که بدنه مبتلا به رخوت بوروکراسی در ایران از آن غافل است، همین دور فلک است که با سرعتی سرسام‌آور در حال سپری شدن است. اگر کسی در زمان خدمتش نتوانسته به اهدافش دست یابد، مطمئن باشید که بعد از بازنشستگی‌اش هم نمی‌تواند. پس به جای استمهال بهتر است نیروهای جایگزین را تربیت کنیم و در عوض، پیران و خردمندان را در جایگاه مشاور بنشانیم. جوانان سعادتمند را سخت نیست که واداریم تا پند پیران را بشنوند و به کار بندند اما آن‌ها هم باید بدانند که دوره‌شان سر خواهد آمد و خواسته و ناخواسته مجبورند میز و روزگار را به بعدی‌ها واگذارند. بر مدیران فعلی وحی نازل نشده، از امدادهای غیبی هم بهره نداشته‌اند. آن‌ها روی سر همین مردم سلمانی یاد گرفتند و تبدیل به استاد شدند. قدرشان را باید دانست و بر صدرشان نشاند اما با طولانی‌تر کردن خدمت ایشان نباید فرصت را از جوان‌ها دریغ داشت. ضمن اینکه اگر قدری از ارتفاع بالاتر به عالم نگاه کنید درمی‌یابید که زمان تغییر و اصلاح بوروکراسی فرا رسیده است. قبل از اینکه بوی بهبود ز اوضاع جهان بشنوید لازم است که بوی تغییر را بشنوید و بی‌جهت نیرو و زمان را با مقاومت در برابر تغییر هدر ندهید. انتخابات مجلس در پیش است و مجال خوبی است که رای‌دهنده‌ها این تغییر را به چشم ببینند و نمایندگان جدیدی خصوصا از جوانان تحصیلکرده و آشنا به اقتضائات روزگار به مجلس بفرستند. تکرار نام‌های آشنا دیگر لطفی ندارد. کسانی که در ادوار مختلف نماینده بوده‌اند، خوب یا بد آردشان را -اگر آردی بوده – بیخته‌اند و الکشان را – اگر الکی بوده – آویخته‌اند. بعید است کاری علیحده از دستشان بربیاید یا خدمت جدیدی را بانی شوند. بهتر این است که در مقام مشاور عقب بایستند و نوخاستگان باانرژی را جلو بفرستند. از سرریز مجلس می‌توان امید بست که شاکله دولت و دیگر نهادها نیز تغییر کند و جوان شود. جوانی به خودی خود ارزش نیست و جوانگرایی هم اگر صرفا مبتنی به سن و سال باشد، کمکی به وضع و حال کشور نمی‌کند. بالاخره این جوانان نیز روزی میانسال و پیر می‌شوند و احتمالا در برابر بازنشستگی مقاومت می‌کنند و پا جای اسلاف خود می‌گذارند… مهم این است که به واسطه حضور جوانان نشاطی به انتخابات بدهیم و به جای تکرار رقابت‌های قدیمی، رقابتی نو را رقم بزنیم. خیلی‌ها نگرانند که مردم به انتخابات مجلس روی خوش نشان ندهند و بنا بر تجربه سنوات ماضی بعید یک بار دیگر با صندوق‌های رای قهر کنند. این احتمال بنا به دلایل سیاسی و اجتماعی دور از ذهن نیست اما به نظرم اگر نیروهای تازه‌نفس و پرانگیزه و جوان وارد کارزار انتخاباتی شوند، می‌توانند شور و حال تازه‌ای به انتخابات ببخشند. حتی می‌توانند جایگاه و موقعیت مجلس را از چیزی که هست بالاتر ببرند. امام معتقد بود جوانان جدیدالعهدند و به این دلیل که کمتر آلوده به دنیا و مناسبات دنیا شده‌اند، نزد ملکوتیان ارج و قرب بهتری دارند. از یاد نبرده‌ایم که جنگ را همین جدیدالعهدها اداره کردند و از ایران و انقلاب همین‌ها دفاع کردند. بار انقلاب روی دوش جوان‌ها بود و با اینکه خیلی از میانسالان محافظه‌کار پیش‌بینی می‌کردند که این جوانان از پس اداره کشور برنیایند، برآمدند و کارنامه افتخارآمیزی برای خود فراهم آوردند. جزاهم ‌الله خیراً. چرا امروز این بار را روی دوش ایشان نگذاریم و چرا امروز به آن‌ها اعتماد نکنیم؟ گروه‌های سیاسی از همین مجلس شروع کنند و جوانان را به میدان بیاورند. تنها با حضور جوانان می‌توان تنور انتخابات را گرم کرد، ‌حتی گرم‌تر از گذشته .
مخلص شما/ سردبیر

پر بازدیدترین مطالب

  • نسخه pdf مجله هفتگی کرگدن شماره 121نسخه pdf مجله هفتگی کرگدن شماره ۱۲۱ آذر ۱۵, ۱۳۹۸ (3)
  • همه آنچه در کرگدن 121 خواهید خواندهمه آنچه در کرگدن ۱۲۱ خواهید خواند آذر ۱۵, ۱۳۹۸ (1)

کرگدن 121 منتشر شد

کرگدن شماره 121 منتشر شد

پرونده‌ای ویژه میمونها، این ساکنان قدیمی کره زمین که نقش مهمی در فرهنگ و تمدن و ادبیات و اساطیر و دانش دارند

صفحاتی ویژه سینمای مسعود کیمیایی با نگاهی به فیلم‌های: قیصر، گوزنها، دندان مار، ردپای گرگ و سلطان

گفت‌وگو با اشیا: چند روایت درباره وسایل کهنه‌ای که در همه خانه‌ها هستند اما کسی آ نها را درست نمی‌بیند

بچه‌پرروها هستند، ولی مراقب دیکتاتورها هم باشیم| گفت‌وگو با محمدرضا کلاهی

بچه‌پرروها چه کسانی هستند و چه سودایی در سر دارند؟

دسته‌ها

  • کرگدن نامه (۱۵۶)
  • باشگاه مشت زنی (۲)
  • بازارچه کرگدنیه (۱)
  • بشنوید ای دوستان این داستان (۷)
  • بار دیگر شهری که دوستش می داریم (۲)
  • نمایندگی‌ها (۲)
  • کرگدن پریم (۲۶)
  • زندگی در پیش رو (۱۶)
  • فیلم و سریال (۱۶)
  • پرونده شخصیت (۲۱)
  • فراغتی و کتابی (۱۵)
  • روایت‌های واقعی از زندگی (۹)
  • داستان (۵)

بایگانی تاریخ خورشیدی

  • آذر ۱۳۹۸
  • آبان ۱۳۹۸
  • مهر ۱۳۹۸
  • شهریور ۱۳۹۸
  • مرداد ۱۳۹۸
  • تیر ۱۳۹۸
  • خرداد ۱۳۹۸
  • اردیبهشت ۱۳۹۸
  • فروردین ۱۳۹۸
  • اسفند ۱۳۹۷
  • بهمن ۱۳۹۷
  • دی ۱۳۹۷
  • آذر ۱۳۹۷
  • آبان ۱۳۹۷
  • مهر ۱۳۹۷

اینجا محل تبلیغات شماست

برای درج آگهی در سایت مجله هفتگی کرگدن با پشتیبانی سایت تماس حاصل فرمایید.

ذکر قدما

سعدی

_______________________

حکایت شمارهٔ ۱: پادشاهی را شنیدم به کشتن اسیری اشارت کرد بیچاره درآن حالت نومیدی ملک را دشنام دادن گرفت و سقط گفتن که گفته‌اند هر که دست از جان بشوید هر چه در دل دارد بگوید.

_______________________

حکایت شمارهٔ ۲: یکی از ملوک خراسان محمود سبکتکین را به خواب چنان دید که جمله وجود او ریخته بود و خاک شده مگر چشمان او که همچنان در چشم خانه همی‌گردید نظر می‌کرد سایر حکما از تأویل این فرو ماندند مگر درویشی که به جای آورد و گفت هنوز نگران است که ملکش با دگرانست.

_______________________

حکایت شمارهٔ ۳: ملک زاده ای را شنیدم که کوتاه بود و حقیر و دیگر برادران بلند و خوب روی باری پدر به کراهت و استحقار درو نظر می‌کرد پسر به فراست استبصار به جای آورد و گفت ای پدر کوتاه خردمند به که نادان بلند نه هر چه به قامت مهتر به قیمت بهتر.

_______________________

حکایت شمارهٔ ۴: طایفه دزدان عرب بر سر کوهی نشسته بودند و منفذ کاروان بسته و رعیت بلدان از مکاید ایشان مرعوب و لشکر سلطان مغلوب به حکم آنکه ملاذی منیع از قلّه کوهی گرفته بودند و ملجأو مأوایخود ساخته مدبران ممالک آن طرف در دفع مضرّت ایشان مشاورت همی‌کردند که اگر این طایفه هم برین نسق روزگاری مداومت نمایند مقاومت ممتنع گردد

محصولات

  • نسخه pdf مجله هفتگی کرگدن شماره 121 ریال۱۰۰,۰۰۰
  • نسخه pdf مجله هفتگی کرگدن شماره 120 ریال۱۰۰,۰۰۰
  • نسخه pdf مجله هفتگی کرگدن شماره 119 ریال۱۰۰,۰۰۰
  • نسخه pdf مجله هفتگی کرگدن شماره 118 ریال۱۰۰,۰۰۰
  • نسخه pdf مجله هفتگی کرگدن شماره 117 ریال۱۰۰,۰۰۰
آذر ۱۳۹۸
ش ی د س چ پ ج
« آبان    
 1
2345678
9101112131415
16171819202122
23242526272829
30  

بایگانی تاریخ خورشیدی

  • آذر ۱۳۹۸ (۳)
  • آبان ۱۳۹۸ (۲)
  • مهر ۱۳۹۸ (۱۷)
  • شهریور ۱۳۹۸ (۹)
  • مرداد ۱۳۹۸ (۱۲)
  • تیر ۱۳۹۸ (۹)
  • خرداد ۱۳۹۸ (۱۱)
  • اردیبهشت ۱۳۹۸ (۱۱)
  • فروردین ۱۳۹۸ (۸)
  • اسفند ۱۳۹۷ (۹)
  • بهمن ۱۳۹۷ (۱۰)
  • دی ۱۳۹۷ (۱۰)
  • آذر ۱۳۹۷ (۱۴)
  • آبان ۱۳۹۷ (۱۱)
  • مهر ۱۳۹۷ (۳۳)

آخرین دیدگاه‌ها

  • Admin در دانلود مجله هفتگی کرگدن
  • سیدحمزه موسوی در دانلود مجله هفتگی کرگدن
  • Admin در دانلود مجله هفتگی کرگدن
  • b.sadegh1993 در دانلود مجله هفتگی کرگدن
  • Admin در دانلود مجله هفتگی کرگدن

سخن آخر

به غفلت عمر شد حافظ بیا با ما میخانه که شنگولان خوش باشت بیاموزند کاری خوش

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به مجله هفتگی کرگدن می باشد.
Powered by WordPress | Magazine Point by Axle Themes